گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر عاملی
جلد پنجم
سوره یونس [ 10



اشاره
صفحه 12 از 240
40- 471 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 4
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 1 تا 8
37 الر تِلکَ آیات الکِتاب الحَکِیم [ 1] أَ کانَ لِلنّاس عَجَباً أَن أَوحَینا إِلی رَجُل مِنهُم أَن أَنذِرِ النّاسَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَن لَهُم قَدَمَ صِدق عِندَ رَبِّهِم قالَ الکافِرُونَ إِن هذا لَساحِرٌ مُبِین [ 2] إِن رَبَّکُم اللّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی
سِتَّۀِ أَیّام ثُم استَوي عَلَی العَرش یُدَبِّرُ الَأمرَ ما مِن شَفِیع إِلاّ مِن بَعدِ إِذنِه ذلِکُم اللّه رَبُّکُم فَاعبُدُوه أَ فَلا تَذَکَّرُونَ [ 3] إِلَیه مَرجِعُکُم جَمِیعاً
وَعدَ اللّه حَ  قا إِنَّه یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه لِیَجزِيَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات بِالقِسطِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُم شَراب مِن حَمِیم وَ عَذابٌ
763 هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمسَ ضِ یاءً وَ القَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَه مَنازِلَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الحِسابَ ما - أَلِیم بِما کانُوا یَکفُرُونَ [ 4] -قرآن- 1
خَلَقَ اللّه ذلِکَ إِلاّ بِالحَق یُفَصِّل الآیات لِقَوم یَعلَمُونَ [ 5] إِن فِی اختِلاف اللَّیل وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللّه فِی السَّماوات وَ الَأرض لَآیاتٍ
لِقَوم یَتَّقُونَ [ 6] إِن الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالحَیاةِ الدُّنیا وَ اطمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُم عَن آیاتِنا غافِلُونَ [ 7] أُولئِکَ مَأواهُم النّارُ بِما
538 [ صفحه 3] معنی لغات: حمیم- آب گرم، حکیم- محکم و استوار، عالم و دانشمند. جهت نزول: - کانُوا یَکسِبُونَ [ 8] -قرآن- 1
أَ» اسباب النّزول سیوطی: اعرابی که از مقام پیغمبر [ص] ناراضی بودند گفتند: خدا بالاتر است که فرستادهي او انسان باشد، آیت
173 ترجمه: بنام خداي بخشنده بآفریدگان و مهربان بمؤمنان 1 اینکه [که - در جواب اینکه سخن نازل شد. -قرآن- 153 «ِ کانَ لِلنّاس
پیغمبر براي شما میخواند] آیات و نشانههاي نامهاي است استوار [و از سوي خداي حکیم و درستکار] 2 ز چه روي مردم را شگفت
آید که ما بمردي از گروه خودشان الهام کردیم که آدمیان را بترسان و آن کسان که بحق گرویدند نوید ده که گامی استوار [و
بهرهاي سرشار] به پیشگاه پروردگار خود دارند. و کافران گفتند: آشکار است که اینکه مرد جادوگر است، [ولی بدانند: او جادو
نیست و راست گوید که] 3 پروردگار شما خدائی است که آسمانها و زمین در شش روز آفرید وزان پس برتر ز عرش و آفریدگان
شد که زمینه سازي هر کار خود میکند و هیچ میانجی در آن نباشد مگر ز آن پس که خود فرمان کند، اینکه است خدا که
پروردگار شما است پس او را پرستید، و آیا میشود [اینکه سخنان] بیاد سپارید! 4 که بازگشت همه بسوي او است [و اینکه] نوید
خداوندي است که درست است و استوار، چه او آفرینش آغاز میکند وزان پس آفریدگان بازمیگرداند تا مؤمنان نکوکار را
بدرستی و داد مزد دهد و کسانی که کافر شدند آب داغ دوزخ دارند و آزاري دردناك بسزاي آنکه حق ناپذیر بودند، 5 همو است
که خورشید را پرتو افکن کرده و ماه را روشن و [گردش] آن را باندازه درست کرد که تا که شما شمار بدانید و شمارهي ماه و
سال، نگه دارید، و اینکه همه را نیافرید جز بدرستی و راستی نه بیهوده و بازي و یکایک نشانههاي خود براي مردم دانا نمودار
میکند [تا بسنجند و یکتاپرست شوند] 6 چه البتّه در رفت و آمد شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمین آفریده است نشانه- ها
است [بر قدرت خداوند] براي مردمی که پرهیزگار ز بد کاریند [و باندیشهي آغاز و انجام خود هستند]، 7 و همانا آن کسان که
امیدوار بدیدار ما نیستند [و [ صفحه 4] رستاخیز باور ندارند] و ببهرههاي زندگی روزگذر ساختهاند و بآن دل آسودهاند و از آیات
ما [و نمودهاي قدرت ما] بیخبرند چنین مردمی بسزاي کار و اندیشهي خود جاي در آتش دارند. سخن مفسّرین: بسم اللّه الرّحمان
الرّحیم، کشف الاسرار نوشته است: اللّه است افروزندهي دل دوستان، رحمان است باز برندهي اندوه بیچارگان، رحیم است
1 طبري: مجاهد گفته است: یعنی آن تورات و انجیل آیات خداوندي است. «ِ تِلکَ آیات الکِتاب الحَکِیم » . آمرزندهي گناه عاصیان
مجمع: یعنی آیات گذشته یا آنها که بر پیغمبر نازل شده است، آیات قرآن محکم ممنوع الفساد است. و بعضی گفتهاند: یعنی اینکه
سوره آیات لوح محفوظ است. و براي توصیف بحکیم چند جهت نقل کردهاند: 1- ناطق بحکمت است، 2- جامع علوم و حکمتها
است- 3- وسیلهي معرفت است و تمیز حق از باطل. و عدد آیات اینکه سوره صد و نه آیه است باتّفاق، مگر شامی که صد و ده آیه
دانسته است. آلوسی در تفسیر روح المعانی: مشهور است که اینکه سوره مکّی است بجز سه آیه که بمدینه نازل شده است، از
صفحه 13 از 240
سخاوي نقل شده است: تا چهل آیه از اوّل مکّی و بقیّه مدنی است، و از إبن عبّاس دو روایت است: یکی تمام مکّی است و دیگر
تمام سوره بمدینه نازل شده است، و مناسب اینکه پس از برائت نوشته است اینکه است که اوّل بیاد از پیغمبر ختم شده، و دوّم با
توجّه بآن حضرت آغاز شده است و نیز در اوّل بیان سخن منافقین است و در اینکه نقل از کفّار، و در حروف الر، الف- اشاره است
باوّل وجود و آن قدرت لا یزال، و لام اشاره است بجبرئیل که واسطهي وجود و فیض ربّانی است، وراء اشاره است برحمت کامله
37 ابو الفتوح نوشته است: حکیم محکم باشد بحلال و حرام و حدود و احکام، مقاتل گفت: - که ذات محمّدي است. -قرآن- 1
محکم است از باطل، در او هیچ دروغ نیست، حسن بصري گفت: [حکیم] حکم کننده به عدل و احسان و عطا دادن به خویشان و
2 مجمع: یعنی بواسطهي اعمال صالح بهره- مند « لَهُم قَدَمَ صِ دق عِندَ رَبِّهِم » . نهی کردن از کارهاي زشت و منکر و ظلم کردن
40 [ صفحه 5] یعنی مزد نیکو و - هستند از موجبات شرف و جلال و کرامت در بهشت جاودان، إبن عبّاس گفته است -قرآن- 1
مقام رفیع، و از امام صادق علیه السّلام نقل شده است: یعنی شفاعت محمّد [ص] براي چنین مردم است. ابو الفتوح: إبن اعرابی گفته
است: قدم یعنی شخص متقدّم و پیشرو در شرف ابو عبیده و کسائی گفتهاند: هر پیشقدمی و جلو افتادگی را چه بکار خوب و چه
کاشانی: چون بموجب عنایت .« لفلان قدم فی الاسلام و له عندي قدم صدق و قدم سوء » بکار بد، عرب آنرا قدم مینامد و میگوید
ازلی ایمان پذیرفتهاند، همان عنایت سابقه اي عظیم و مقامی است ارجمند که مختص باین گونه مردم است و بس. آلوسی: کلمهي
بطور مجاز مرسل بمعنی سبق و جلو رفتن استعمال شده است چون سبب و آلت است براي پیشرفتن و از سبق و پیشرفت مجاز « قدم »
دیگري اراده شده است که فضل و شرف و تقدّم معنوي باشد. و صدق درستی گفتار است و در اعمال و افعال نیز استعمال میشود
پس در هر کار خوب چه « کذب فی القتال » یعنی آنرا بدرستی انجام داد، و همچنین در ضدّ آن میگویند « صدق فی القتال » مثل
و در اینکه جملهي قرآن « مخرج صدق » و « مدخل صدق » و « مقعد صدق » استعمال میشود مثل « صدق » باطنی و چه ظاهري کلمهي
« ساحر » 2 مجمع: إبن کثیر و مردم کوفه « إِن هذا لَساحِرٌ » . اشاره است که درجات عالیه بواسطه راستی دل و زبان نصیب آنها میشود
3 ابو «ٍ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام » 22- با کسر سین بدون الف خواندهاند. -قرآن- 1 « سحر » قرائت کردهاند، و دیگران
الفتوح: ذکر مدّت یا براي پند ملائکه و بشر است، و یا براي توجّه بتدبیر و تدریج در ایجاد است مانند خلق و تغییر آدمیزاد، تا
57 آلوسی: - منکرین گمان نکنند طبیعت ایجاب کرد و یک بارگی نمودار شد، و یا اتفاق شد که ناگهان پدیدار شد. -قرآن- 1
مقصود معنی لغوي روز است و بجاي وقت و هنگام آورده شده است إبن عبّاس گفته است: مقصود ایّام عالم دیگر است که هر
یعنی در عالم خداوند هر روز « وَ إِن یَوماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلف سَنَۀٍ مِمّا تَعُدُّونَ » روزي هزار سال است بموجب [ صفحه 6] اینکه آیه
برابر با هزار سال شما است. و بعضی گفتهاند: مقصود همین روزهاي دنیا است، و اینکه معنی مناسبتر است، چون میفهماند اینکه
مقدار اجسام با اینکه عظمت در چنین مدّت کوتاه درست شده است نشانهي کمال قدرت است، و جهت ذکر مدّت با قدرت ایجاد
82 صفی علیشاه در آغاز تفسیر منظوم - در کمتر از لحظه براي راهنمائی و پند است در انجام کارها با فرصت و مهلت. -قرآن- 15
خود براي توضیح بسم اللّه گفته است: ذات باري هستی مطلق بود || اسم وصف از ذات او مشتق بود هستی مطلق بود ذات الأحد
||اندران هستی نگنجد وصف و حد مطلق از شرطست و پاك از چند و چون || وز شئون شرط بیشرطی برون نیست او را هیچ
شرطی در وجود || نک بهستی همچنان باشد که بود هستی دیگر که ظل ذات او است || در تجلّی اوّلین آیات او است موج او
باشد، از دریاي ذات || شد مسمّی او باسماء و صفات نفس و افلاك و عناصر روح و جسم || جمله شد موجود بر هر رسم و اسم
شمس رحمانیتش افکند ظل || هر وجودي شد بحدّي مستقل معنی رحمان علی العرش استوي || اینکه بود گر داري از معنی نوا
خلق اشیا جمله در شش روز کرد || روز خلق از شش جهت فیروز کرد گر تو را گوید کس از وسواس و شک || روز و شب
باشد ز مقدار فلک اندر آن حضرت نه شب بود و نه روز || بد بهار بیخریف و بیتموز پس مراد از خلقت شش روز چیست||
کاندر آنجا شب نباشد روز نیست گو مراد از ستّه باشد شش مقام || کاندران شش رتبه شد خلقت تمام رتبهي اوّل شد اسماء و
صفحه 14 از 240
صفات || ثانی اعیان تمام ممکنات سیّمین جبروت و رابع در فتوح || هست ملکوت ار بتن داري تو روح رتبهي پنجم مثال آمد
باسم || در ششم ملک شهود اعنی که جسم نیشابوري: یعنی آفرید آسمان روح و روان شما را و زمین نفس و جانتان را از شش
دسته موجودات که روح و قلب و عقل و نفس حیوانی و نباتی و صورت معدنی باشد [ صفحه 7] مثنوي: دفتر سوّم در حکایت دفع
41 که تأنی هست از یزدان یقین || هست تعجیلت ز - فرمت- 39 - «1» مغبون شدن به بیع و شري: گفت: در بیعی که ترسی از غرار
شیطان لعین پیش سگ چون لقمهاي نان افکنی || بو کند وانگه خورد اي مقتنی او ببینی بو کند، ما، با خرد || هم ببوئیمش بعقل
منتقد با تأنّی گشت موجود از خدا || تا بشش روز اینکه زمین وین چرخها ورنه قادر بود کز کن فیکون || صد زمین و چرخ
آوردي برون آدمیرا اندك اندك آن همام || تا چهل سالش کند مرد تمام گرچه قادر بود کاندر یک نفس || از عدم پرّان کند
پنجاه کس بود عیسی را دمی کز یک دعا || بی توقّف بر جهاندي مرده را خالق عیسی بنتوانید که او || بی توقّف مردم آرد تو بتو
73 روح البیان: روز یعنی از طلوع تا غروب آفتاب، و - فرمت- 71 -» اینکه تأنّی از پی تعلیم تست || که طلب آهسته باید بیشکست
چون روز و خورشیدي نباشد، ستّۀ ایّام چگونه تصوّر دارد، یا اینکه قدرت خلقت بیک آن میآفریند پس مقصود اشاره است بآرامش
و آهستگی در کارها، و البتّه شتاب روا نیست مگر در توبهي از گناه، و پرداختن قرض، و پذیرائی میهمان و بشوهر دادن دختر، و
بمعنی وقت است که نتیجهي گردش کره است بدور خود و یا بدور کرهي « ایّام » دفن میّت و غسل جنابت. طنطاوي: چون کلمهي
دیگر، پس اینکه جمله براي تقویت فکر و رهبري بشر است تا بحث کند و کشف نماید که آفرینش اینکه کرات ما در دوران
گردش کرات دیگر بوده است بدور خود و بدور یکدگر. فی ظلال: آفرینش در اینکه مدّت بموجب اقتضاي حکمت است که مواد
[ صفحه 8] فراهم شوند و هر چیزي بجاي خود نهاده شود و آماده گردد تا بآن مرحلهي آخرین که شایسته است برسد. پس عدد
شش نه براي اندازهي پدیداري است بلکه براي نشان دادن درستی تدبیر و تقدیر خداوندي است در آفرینش جهان تا آنجا که اینکه
آفریدهها بآخرین پایهي خلقت خود برسند، پس ممکن است مقصود از کلمات ستّۀ و ایّام شش هدف و دورانی باشد که خداوند
بقانون تطوّري که براي آسمان و زمین قرار داده برگذار نموده و بآن رسیده باشند و یا مقصود شش گونه زیر و زبر شدن و تطوّر و
تحوّل باشد و یا شش دور فلکی باشد غیر از آنچه ما از منظومهي شمسی خود میدانیم و مقیاس زمان براي خود قرار دادهایم و در
3 فخر: ابو مسلم «ِ ثُم استَوي عَلَی العَرش » . هر صورت آفرینش در شش روز از مطالب غیبی است که کس را بآن دسترس نیست
گفته است: یعنی با کمال استعلا و قهّاریّت است، بر آفرینش. و ما فوق همهي زمین و آسمان است، و خلاصهي سخن دیگران اینکه
ثُمَّ » است که عرش یعنی ملک و برترین مخلوقات خداوندي، و چون دیگر آفریدهها پس از ایجاد آسمان و زمین پیدا شد پس معنی
یعنی سپس مسلّط شد، درست است با اینکه بمعنی تأخیر است، چون استواء بر مخلوقات پس از ایجاد آنها است، پس « استَوي
3 فخر: یعنی هیچ حادث و پدیدهاي در آفرینش جز « یُدَبِّرُ الَأمرَ » 339- 33 -قرآن- 323 - مقصود تأخیر برتبه است نه بزمان. -قرآن- 1
3 فخر: ابو مسلم گفته است: یعنی خود آفرید اینها را و «ٍ ما مِن شَفِیع » 20- بتقدیر و تدبیر و قضا و حکمت خداوند نمیباشد. -قرآن- 1
دیگري شریک و دست اندر کار او نبود، و طبري از مجاهد نقل کرده است: یعنی در قضاوت خود بتنهائی است و دیگري مداخله
19 مجمع: - ندارد، و خود طبري گفته است: یعنی در قیامت کسی براي کسی شفاعت نخواهد کرد مگر با اجازهي او. -قرآن- 1
چون بتپرستان معبود خود را شفیع میدانستند، باین جمله یادآوري شده است: که ملائکه و پیغمبران بیاجازه و مصلحت شفاعت
4 تأویلات: یعنی بازگشت در قیامت صغري بعین، جمع مطلق « إِلَیه مَرجِعُکُم جَمِیعاً » [ نمیکنند، تا چه رسد ببتهاي شما. [ صفحه 9
32 فخر: در اینکه جمله مفصّل بحث کرده است براي اثبات قیامت - است و در قیامت کبري بعین جمع ذات و فناء در آن. -قرآن- 1
و معاد. آلوسی: بعضی از عرفا گفتهاند: بازگشت و مرجع عاشقان بجمال او است و عارفان بجلال او، و بازگشت خائفین بسوي
عظمت حق است و موحّ دین بسوي کبریاي او است، و مشتاقان را مرجع بسوي وصال او است و محبّین را قرب او، و مرجع اهل
با « نفصّل » 5 مجمع: مردم بصره و إبن کثیر و حفص و عجلی با یاء خوانده و دیگر قاریها «ِ یُفَصِّل الآیات » . عنایت ذات خداوند است
صفحه 15 از 240
6 فخر: یعنی تقوي و ترس از عاقبت موجب فکر و اندیشه در عوالم الهی است، « لِقَوم یَتَّقُونَ » 22- نون قرائت کردهاند. -قرآن- 1
قفّال گفته است: آنکه اندیشه کند باین آفرینش و آفریدهها، میداند که زندگی وابسته بسختی و دشواري است، پس نمیتوان آنرا
بیهوده و بیکاره بر گذار کرد، و معلوم میشود که خداوند ما را طوري آفریده است که در کار و کوشش باشیم و اینکه خود موجب
الَّذِینَ لا » 23- تعیین دستور و وظیفه و پاداش و مجازات است، و نتیجه اینکه فکر و قضاوت تصدیق مبدء است و معاد. -قرآن- 1
- 7 طبري: یعنی نمیترسند از حضور ما در قیامت، از اینکه جهت منکر ثواب و عقاب هستند و مشغول بدنیا. -قرآن- 1 « یَرجُونَ لِقاءَنا
35 فخر: یعنی طمع ثواب ندارند، چون لقاء خدا یعنی تجلّی جلال حق و نموداري پرتو کبریائی در روح آدمی که خود شریفترین
سعادت و بالاترین درجه انسانی است و هر شخص عاقل بآرزوي آن است، و ممکن است معنی لقاء خدا دیدار و وصول برحمت و
ثواب باشد، و اینکه نیز نهایت آرزوي انسانی است، پس رجاء لقاء حق،ّ کنایه است از ایمان بحق و انتظار آینده، و آنکه ایمان و
انتظار ندارد چنین امیدي ندارد. بیان السعادة: اینکه جمله کنایه از جهل است، چون آن که عالم بچیزي [ صفحه 10 ] شد، طالب
دیدار او است، پس آنها که بآرزوي دیدار حق نیستند، جاهل بحقیقت هستند. سخن ما: 1- اگر اینکه مطلب درست باشد که در
زمان پیغمبر یهود و مسیحیها از حروف مقطع معنی استخراج میکردند و علمی براي خود درست کرده بودند چنانکه در مقدمهي
شاید بتوانیم بگوئیم: براي جلوگیري از اینگونه خیال و اندیشهي باطل چنین «ُ الر تِلکَ آیات » جلد اول مفصّل نوشتهایم، در آیت اول
ابلاغ شد که استفادهي از اینکه حروف مانند الر فقط بصورت جملهها و آیات قرآن است و بس، پس تعجّب نکنید و مطیع فرمان
پیغمبر باشید، 2- چون کلمات: استوي و یدبّر و شفیع و اذن بمعنی ظاهر مورد استعمال مردم نیست، شاید اشاره باشد به اینکه که بر
آفرینش قدرت و تدبیري مسلّط است که وسائل و خواص طبیعت در جلو چشم شما هم مأذون و موجود آن قدرت و تدبیر است،
بمعنی تقدیر و اندازه گیري است و کلمهي « خلق » چون بموجب صریح لغت ،«ٍ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام » -3 در جملهي
هر چیز پست نیز معنی شده « أرض » سقف و « سماء » و « ایّام العرب » و « ایّام اللّه » بمعنی نعمت و حادثه استعمال شده است، مثل « ایّام »
است، شاید معنی دیگري از اینکه جمله استفاده شود غیر از مدت آفرینش کرات علوي و سفلی و براي نمونه چنین بگوئیم: در
مجموعهي طبقات بالاي جو و قسمت تحتانی شما شش نعمت و خاصیّت منظور شده است، و چون عرب اینکه کلمات را در اینکه
معانی که گفتیم بکار میبرده است شاید آنها که روي سخن با ایشان بوده است و حاضر بودهاند همین گونه معانی فهمیدهاند و در
هر صورت براي آنها مقصود روشن بوده است و اینکه احتمالها که در خاطر ما میآید نداشتهاند و اگر جائی براي شان ابهام داشته
است از خود پیغمبر میپرسیدهاند ولی پس از آن دوره که تردید و احتمال پیدا شد و اختلافات زیاد گشت ما هم ناچاریم هر
- 249 -قرآن- 758 - احتمال که بر خلاف صریح لغت و نقل صحیح نباشد بگوئیم تا هر که هر چه تشخیص داد بپذیرد. -قرآن- 230
[ 814 [ صفحه 11
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 9 تا 12
إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات یَهدِیهِم رَبُّهُم بِإِیمانِهِم تَجرِي مِن تَحتِهِم الَأنهارُ فِی جَنّات النَّعِیم [ 9] دَعواهُم فِیها سُبحانَکَ اللّهُم وَ
تَحِیَّتُهُم فِیها سَلام وَ آخِرُ دَعواهُم أَنِ الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ [ 10 ] وَ لَو یُعَجِّل اللّه لِلنّاس الشَّرَّ استِعجالَهُم بِالخَیرِ لَقُضِ یَ إِلَیهِم أَجَلُهُم
فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنا فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ [ 11 ] وَ إِذا مَس الإِنسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنبِه أَو قاعِداً أَو قائِماً فَلَمّا کَشَ فنا عَنه ضُ رَّه مَرَّ
676 معنی لغات: نعیم- خوشی و آسایش در - کَأَن لَم یَدعُنا إِلی ضُ رٍّ مَسَّه کَ ذلِکَ زُیِّنَ لِلمُسرِفِینَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 12 ] -قرآن- 1
زندگی، سرمایه، تحیّتهم- دعا، سلام، گفتن خدا عمرت بدهد، دعوي- گمان حق بر کسی داشتن چه بدرستی یا نا درستی، آواز
کردن، میل کردن، استعجال، هم- یعنی وادار بشتاب کردن، جلو افتادن، پیشدستی کردن بکاري که هنوز دیگري آن کار را نکرده،
یعمهون از مصدر عمه بفتح عین و میم بمعنی تحیّر و سر گردانی. ترجمه: 9 همانا کسانی که بخدا و پیغمبر گرویدند و کارهاي
صفحه 16 از 240
شایسته کردند پروردگارشان بسزاي ایمانشان آنها را رهبري کند بسوي بهشت سراسر خوشی و آسودگی که رودها از آن روان
بود 10 و خواستهي ایشان در آن ستایش پروردگار است و برخورد با یکدگر و خوش آمدشان سلام است [و تندرستی خواستن
چون آنجا نیازمند و گرفتاري براي کس نیست پس خواستهشان تسبیح خداوند است و چون روي بروي یکدیگر شوند کارشان
سلام و خوش آمد گفتن باشد] و آخرین دعا و خواستهشان اینکه سخن است [الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ] و [در اینکه جهان نیز آدمیان
11 اگر بهمان زودي که خدا [ صفحه 12 ] خوبی بمردم میرساند بدي 357- را در زندگی آسوده و خوش نمودیم که] -قرآن- 320
میرساند مرگ همهشان فرا میرسد، پس [از اینکه رواست] آن کسان که امید بدیدار ما ندارند و رستاخیز باور نمیکنند رهاشان
میکنیم تا در سرکشی خود بمانند [وز جهان دیگر بیخبر] و سرگردان باشند و [لیکن خوي آدمی چنین است که] 12 چون او را
آسیبی رسد بپهلو خوابیده و یا ایستاده و یا نشسته در همه حال ما را میخواند و چون او را ز گرفتاریش آسوده کردیم سر خود گیرد
و بیاد حق نباشد که گویا براي دردي هرگز نخوانده ما را، و اینکه چنین باشد که براي مردم مسرف [که اندازهي کار خود ندارند و
طبري: مجاهد گفته است یعنی « یهدیهم ربّهم بایمانهم » : فرمان حق نمیپذیرند] کارشان بچشمشان آراسته نمودیم. سخن مفسّرین
آنها نوري دارند که بآن وسیله راه میروند، و بعضی گفتهاند: یعنی بواسطه تصدیق شان هدایتشان کرده است. مجمع: یعنی بپاداش
ایمان شان هدایت میشوند. کشف الاسرار نوشته است: از روي اشارت بر ذوق اهل معرفت اینکه آیت رمزي دیگر دارد، میگوید،
مؤمنان و نیک مردان بحقیقت ایشانند که احدیّت ایشانرا بنعمت کرم در قباب غیرت بدارد و بحسن عنایت پرورد بمعرفت خودشان
راه دهد و بصحبت خود نزدیک گرداند تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه شوند، پیر طریقت گفت: توحید نه همه آن است که
10 فخر: ممکن است « دَعواهُم فِیها سُبحانَکَ » او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که او را یگانه باشی وز غیر او بیگانه باشی
است، و « سبحانک » خواهد بود و ممکن است اینکه باشد: گفتار و اقرار و آوازشان « سبحانک » معنی چنین باشد: دعا و عبادت آنها
اینکه گفتهي ابو مسلم است قاضی گفته است: یعنی رسم و روش آنها در تمجید و تقدیس حق اینکه کلمه است، إبن جریج گفته
است: یعنی چون میل بچیزي کنند و مرغی بچشمشان آید و بخواهند، اینکه کلمه را میگویند و ملک آنرا براي آنها میآورد، و با
513 [ صفحه 13 ] استفادهاي کرد عالیتر و بهتر که - اینکه نقل معنی دعوي آرزوي دل است و با اینکه معنی میتوان -قرآن- 485
10 مجمع: إبن محیصن و «ِ وَ آخِرُ دَعواهُم أَنِ الحَمدُ لِلّه » . اینکه باشد: آرزوي آنها و خواستهشان در بهشت تسبیح و تقدیس است
43 فخر: یعنی در مراتب صعود و نزول بمعرفت آخر سخن - با تشدید نون و فتح دال قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « انّ- الحمد » یعقوب
11 مجمع یعنی اگر همان طور که دعاي مردم را براي « وَ لَو یُعَجِّل اللّه لِلنّاس الشَّرَّ استِعجالَهُم بِالخَیرِ لَقُضِیَ إِلَیهِم » حمد خداوند است
خودشان مستجاب کنیم، نفرین بر خودشان را هم مستجاب کنیم همه نابود میشوند، و بعضی گفتهاند: یعنی اگر بهمان سرعت که
با فتح قاف « قضی اجلهم » نعمت بمردم میرسد، گرفتاري و عذاب در برابر نافرمانی برسد بزودي نابود میشوند، و إبن عامر و یعقوب
12 فخر: یعنی از سوي خدا یا نفس یا « زُیِّنَ لِلمُسرِفِینَ » 161- و لام خوانده اند تا فعل معلوم باشد و اجل مفعول آن. -قرآن- 71
شیطان عمل مسرف در نظرش آراسته و با ارزش است. و علّت توصیف کافرین بمسرفین اینکه است که جان و مال و عمر خود را
26 روح البیان: اینکه شعر صائب را در دنبالهي اینکه جمله نوشته است: از اینکه چه - در غیر شایسته و صلاح بکار میبرند. -قرآن- 1
سود که در گلستان وطن دارم || مرا که عمر چو نرگس بخواب میگذرد طنطاوي: آیت آخر اشاره است بتوحید و خدا شناسی از
راه توجّه بخاصیّت عمومی موجودات که در مواقع اضطرار طبیعت آنها را بسوي اصل خود میکشاند و چون آسوده میشوند آنرا رها
میکنند، چنانکه طفل تا بیچاره و گرسنه است بپستان مادر میچسبد، و همچنین بچههاي حیوانات و چون نیرومند میشوند آن را ترك
میکنند و دنبال غذا میروند، و نیز دانهي گیاه در زیر خاك بزمین چسبیده است و چون قوي شود سر از خاك در میآورد و از نور و
هوا غذا میگیرد و زیر خاك را ترك میکند، پس انسان بموجب نهاد اصلی وابسته بحقیقت و آفرینندهي خود هست، و در هنگام
اضطرار اینکه [ صفحه 14 ] ارتباط نهانی نمودار میشود که اظهار عجز و زاري میکند، چون خود را بیچاره و محتاج میداند که
صفحه 17 از 240
تا « دَعواهُم فِیها » قدرت دارد و بر همه چیز مسلّط است، ولی پس از آسودگی غافل میشود و جاهل. سخن ما: از کلمات آیت دهم
آخر ممکن است متوجّه بشویم بحالت آدمی پس از مرگ، و اینکه جملهها اشاره باشد به اینکه که در آنجا میل و خواسته و
خواندن شخص و روابط متصوّر نیست، و بصورت توجّه بحق و تسبیح و تقدیس تبدیل میشود، و هم بسلام و ستایش، و جز توجّه
49- بحق و ارتباط با حقیقت چیز دیگر متصوّر نیست. -قرآن- 32
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 13 تا 20
وَ لَقَد أَهلَکنَا القُرُونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا وَ جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات وَ ما کانُوا لِیُؤمِنُوا کَذلِکَ نَجزِي القَومَ المُجرِمِینَ [ 13 ] ثُم جَعَلناکُم
خَلائِفَ فِی الَأرض مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیفَ تَعمَلُونَ [ 14 ] وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنَا ائت بِقُرآن غَیرِ هذا
أَو بَدِّله قُل ما یَکُون لِی أَن أُبَدِّلَه مِن تِلقاءِ نَفسِی إِن أَتَّبِع إِلاّ ما یُوحی إِلَی إِنِّی أَخاف إِن عَ َ ص یت رَبِّی عَذابَ یَوم عَظِیم [ 15 ] قُل لَو
شاءَ اللّه ما تَلَوتُه عَلَیکُم وَ لا أَدراکُم بِه فَقَد لَبِثت فِیکُم عُمُراً مِن قَبلِه أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 16 ] فَمَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَو کَذَّبَ
811 وَ یَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَضُ رُّهُم وَ لا یَنفَعُهُم وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِندَ اللّهِ - بِآیاتِه إِنَّه لا یُفلِح المُجرِمُونَ [ 17 ] -قرآن- 1
قُل أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا یَعلَم فِی السَّماوات وَ لا فِی الَأرض سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ [ 18 ] وَ ما کانَ النّاس إِلاّ أُمَّۀً واحِدَةً فَاختَلَفُوا وَ
لَو لا کَلِمَۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَقُضِیَ بَینَهُم فِیما فِیه یَختَلِفُونَ [ 19 ] وَ یَقُولُونَ لَو لا أُنزِلَ عَلَیه آیَۀٌ مِن رَبِّه فَقُل إِنَّمَا الغَیب لِلّه فَانتَظِرُوا إِنِّی
549 [ صفحه 15 ] معنی لغات: قرون- جمع قرن، بمعنی مقداري از زمان و مردم یک زمان - مَعَکُ م مِنَ المُنتَظِرِینَ [ 20 ] -قرآن- 1
خلائف- جمع خلیفه بمعنی جانشین، ادري- کم- عالم کرد کسی را بچیزي، عمرا- بمعنی عمر با سکون میم که زندگی باشد و یا
زندگی دراز، تلقا- دیدار کردن، برابر کسی نشستن، از پیش خود و بیدستور کسی چیزي گفتن. جهت نزول: آیت 15 و 16 و 17
تا آخر: مجمع: نقل کردهاند پنج نفر از کافران عرب گفتند: قرآنی براي ما بیاور که مانع پرستش خدایان ما « وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم »
نباشد، اینکه آیه در جواب آنها نازل شد، و امام فخر از إبن عبّاس نقل کرده است که براي آن پنج نفر نازل شد که پیغمبر را
استهزاء و مسخره میکردند و نام آنها را مجمع و فخر مختلف نقل کردهاند، ولی هر دو، ولید بن مغیرهي مخزومی را از آن پنج نفر
56 ترجمه: 13 و بدانید که پیش از شما مردمانی را نابود کردیم که ستم کردند چون پیامبرانشان - نوشتهاند. -قرآن- 30
دستاویزهاي نمودار بر درستی خود براي آنها آوردند و ایشان نپذیرفتند و ما بدینگونه سزا دهیم آن مردمان که گناهکار بوند، 14 ز
آن پس شما را جانشین آنها در اینکه سرزمین کردیم تا نمودار شود چگونه رفتار میکنید و [میان شما کسانی هستند که 15 ] بامید
دیدار ما نیستند و رستاخیز باور ندارند و چون آیات نمودار ما و قرآن براي شان بخوانند گویند: جز اینکه قرآنی بیاور و یا آن را
بدگر- گونه بخوان، اي محمّد بگو: براي من فراهم نشود ز پیش خود آن را دگرگون کنم چه من دنبال نمیکنم مگر آنچه بمن
الهام شود که میترسم اگر نافرمانی پروردگار خود کنم گرفتار آزار آن روز بزرگ شوم 16 و نیز بآنها بگو: اگر خواست و
سرنوشت نبود نه من قرآن براي شما میخواندم و نه آن را بشما میآموختم، نه چند سال پیش از خواندن قرآن در میان شما بودم! [و
چون چیزي بمن وحی نمیشد سخنی نمیگفتم] [ صفحه 16 ] مگر خرد ندارید [که سخن درست بسنجید]! 17 پس کی است
ستمگرتر از آنکه بر خدا دروغ بندد و یا آیات او و قرآن را دروغ شمارد! و البتّه آنانکه بدکارند رستگار نباشند 18 [چه اینکه
اعراب] بجاي خدا چیزي میپرستند که سود و زیان نتواند بآنها رساند ولی گویند: اینان میانجی ما به پیشگاه خدا بوند، اي محمّد از
ایشان بپرس: آیا شما ز چیزي خدا را خبر میدهید که در آسمانها و زمین نیافریده و آن را نداند! پس پاکیزه و برتر بود خداوند از
آنچه انباز او میکنند 19 البتّه به روزگار پیشین مردم هماهنگ و یکدل بودند وز آن پس ناسازگار شدند [که بتپرستی و دگر
اندیشهها نمودار شد] و اگر سرنوشت پروردگار تو نبود [که هر آدمی را اندیشه و کاري باشد] البتّه در آنچه ناسازگار بودند داوري
میشد وز هم جداشان میکردند [ولی آزادشان گذاشتند که] 20 میگویند: چرا ز پروردگار محمّد از آسمان براي او نشانهاي فرود
صفحه 18 از 240
نمیآید! اي محمّد بپاسخ بگو: آنچه در نهان است و غیب [و باید برسد] ویژهي خداوند است [و او خواهد آورد] پس شما چشم
13 عبده: اخبار از هلاکت مردم گذشته « وَ لَقَد أَهلَکنَا القُرُونَ مِن قَبلِکُم لَمّا ظَلَمُوا » : براه باشید که من نیز با شما براهم. سخن مفسّرین
در « إِذا أَخَ ذَ القُري وَ هِیَ ظالِمَ ۀٌ » در سورهي کهف، و « تِلکَ القُري أَهلَکناهُم لَمّا ظَلَمُوا » در آیات متعدّد یادآوري شده است. مثل
سورهي هود، و نابودي بواسطهي ستم بمردم یا در نتیجهي ستم بر خود است، مثل زیادهروي هاي در زندگی و تجاوزات از شرایط
صحّت و دوام حیات که اخلاق و ابدان را تباه میکند، یا دنبالهي ستمهائی است در اجتماع مثل ستمگري دولتها و حکومتها و
نیرومندان بر دیگران که موجب ضعف و ناامیدي و در آخر فناي یک ملّت میشود و یا انحطاط آن که پس از بخود آمدن و عبرت
از گذشته، بازماندگان آنها خطاي سابقین را تلافی میکنند، و البتّه اینکه روشی است مستمر در ملّتها که باختلاف احوال و اوضاع
هر زمان نمودار میشود، و عذابی دیگر هم عذاب بیچارگی و استیصال است در برابر نافرمانی دستور پیغمبران بایمان و عمل صالح
268 [ صفحه 17 ] عدالت است و در آیه از سوء عاقبت آن - 207 -قرآن- 229 - 76 -قرآن- 163 - که مهمترین آن دستورها -قرآن- 15
14 مجمع: یعنی بجاي آن هلاك- شدهها شما را « ثُم جَعَلناکُم خَلائِفَ فِی الَأرض مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ » . نافرمانی مردم را ترسانده است
بکار رفته است براي اینکه بفهماند کارها « نعلم » بجاي « ننظر » نشاندیم تا آزمایش شده نتیجهي فکر و کار خود را به بینید، و کلمهي
70 تفسیر حسینی: جزا آئینهي فعل است گوئی || که - با کمال مصلحت است و مانند شخص آزمایش کننده رفتار میشود. -قرآن- 1
در وي هر چه کردي مینماید اگر کردي نکوئی نیک بینی || و گر کردي بدي او پیشت آید عبده: یعنی شما خلیفهي گذشتگان
شدید تا شرك و فسق را نابود کنید و حق و عدالت را رواج دهید، نه فقطّ براي استفادهي از ملک، پس بقاي خلافت مربوط است
15 طبري یعنی «ُ قالَ الَّذِینَ لا یَرجُونَ لِقاءَنَا ائت بِقُرآن غَیرِ هذا أَو بَدِّله » . باعمال شایسته و مغرور نباشید بدوام ملک با هر شرّ و فساد
آنها که معتقد بقیامت نیستند میخواهند که آیات مفید تهدید را برداري و آیت نوید بجایش بخوانی، و نیز نوید را تهدید کنی و هم
آنچه حرام کرده است بجایش چیزي بگوئی که حلال شود و آنچه را آیتی حلال کرده در عوض آیتی بخوانی که آنرا حرام کند.
82 عبده: چون اعراب پیغمبر [ص] را در فصاحت هم درجه با شاعران و سخن- گویان خود نمیدانستند، و از معارضه هم - -قرآن- 1
عاجز شدند و همانند آن نتوانستند بگویند و میشنیدند که اینکه کلمات از عالم دیگري است که آنها نیز باید مطیع بشوند خواستند
آن حضرت را امتحان کنند باین که سبک و اسلوب کلام را عوض کند یا احکام و دستوراتش را تغییر دهد تا معلوم شود که او
فقطّ در یک طرز مخصوص سخن توانا است بوسیلهي جادو، یا توانائی نفسانی و از طرز و سبک دیگر در سخن عاجز است پس
[ گفتههاي او از جانب خدا نیست، چنان که در اینکه زمان عدّهاي از فرنگیها همین خیال باطل آن اعراب را کردهاند. [ صفحه 18
16 عبده: یعنی مگر عقل ندارید که تشخیص دهید ارزش و مقام شخصی را که چهل « فَقَد لَبِثت فِیکُم عُمُراً مِن قَبلِه أَ فَلا تَعقِلُونَ »
سال با شما زندگی کرده است و نه علم و نه کتاب و نه معاشرت با عالم و سخنگو و شاعر داشته، نه چیزي خوانده، نه دینی پذیرفته،
و اکنون سخنی و علمی آورده که همهي سخنگویان و حکما و علماء را بیچاره کرده است. آیا اینکه طور آدم توانائی اظهار از خود
و تغییر چیزي را دارد یا فقطّ باید از عالم دیگر باو الهام شود تا بگوید! و از امتیازات پیغمبر اسلام [ص] بر دیگران همین است که او
وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّه وَ استَوي » هیچ سابقهي علم و دانش نداشته است و در قرآن اشعاري بآن نشده است ولی براي موسی گفته شده است
« وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّه آتَیناه حُکماً وَ عِلماً » یعنی چون بسی سالگی رسید باو حکم و علم دادیم، و براي یوسف است « آتَیناه حُکماً وَ عِلماً
یعنی در بچگی باو نیروي حکومت و قضاوت دادیم، و علماي امروز از تحقیقات و تتبّعات « آتَیناه الحُکمَ صَبِیا » و براي یحیی است
آثار علمی و نفسانی بشر باین نتیجه رسیدهاند که استعداد انسان براي پیشرفت علم و تکمیل عقل و جنبش بسوي نهضت ملّی از
دوران نشو و نموّ او نمودار میشود و در بیست سالگی تا سی ساله بحدّ کمال میرسد، و اگر کسی تا سن سی و پنج سال نبوغی در
فنّی از خود نشان نداد و اقدام بعمل مهمّی نکرد، ممکن نیست نبوغ و کار تازهي بیسابقهي علمی و عملی مهم از او نمودار شود، و
تمام مظاهر شخصیّت تربیتی و رهبري پیغمبر [ص] پس از چهل سال بود، پس تحقیقات علماي علم النّفس و علم الاجتماع پشتیبان
صفحه 19 از 240
775 -قرآن- - 67 -قرآن- 708 - بزرگی است براي اثبات پیدایش شخصیّت پیغمبر و نبوغ او از عالم غیب و ما وراي طبیعت. -قرآن- 1
با همزه خوانده است بمعنی لا اعلمکم و اینکه لغت « ادرئکم » 16 ابو الفتوح: حسن بصري « وَ لا أَدراکُم » 957- -906-850 قرآن- 928
« اعطأت، و لبّأت، و جارأة و ناصأة » : بنی عقیل است که یاء را تبدیل بهمزه میکنند، و نیز قبیلهي طی اینکه طور تلفّظ میکنند میگویند
بیهمزه خوانده است و معنی اینکه « دري » است که « و لادریکم » و قرائت إبن کثیر ،« اعطیت، لبّیت، جاریۀ، ناضیۀ » در اینکه کلمات
بمعنی ترساندن « انذار » خوانده است از « لا أنذرتکم » 18 [ صفحه 19 ] و إبن عبّاس - است که خدا بشما تعلیم نداده است -قرآن- 1
یعنی اگر خدا نمیخواست من شما را تخویف و انذار نمیکردم. حسینی: امّی دانا که بعلم فزون || راند قلم بر ورق کاف و نون
یَقُولُونَ هؤُلاءِ » بیقلم و کاغذ و آب سیاه || معجزه آورد ز وحی اله بیخط و قرطاس ز علم ازل || مشکل لوح و قلمش گشت حل
18 عبده: عبادت غریزهاي است در بشر که شعور باطنی او حکم میکند که در آفرینش قدرت غیبی مسلّط است بر تصرّف « شُفَعاؤُنا
در بشر که میتواند سود و زیان و گرفتاري و آسایش او را فراهم کند، و اگر کسی بتاریخ ادوار و اطوار بشر مطّلع باشد میفهمد که
اساس دین در غریزهي بشر همین است و بس، ولی اختلافات و انواع ادیان یا باجتهاد و سلیقهي مردم درست شده است یا بتلقین
بیکدیگر و یا راهنمائی پیغمبران و پیشوایان دین توحید را نشان داده است، و آنچه مردم معبود خود قرار دادهاند بواسطهي قضاوت
غلطی بوده است که موجب انحرافشان شده است مثل فرض قدرتی براي آن معبود فرضی، ما فوق وسائل طبیعی بر سود و زیان
انسان، و یا گمان میکردهاند که چون خود گرفتار معاصی هستند نمیتوانند قرب بحق پیدا کنند و آن لیاقت را ندارند، ناچار باید
میانجی و شفیعی داشته باشند، و بیشتر اینکه بتها براي یاد بود و قدر دانی از مردمان صالح سابق بوده است که بتدریج بصورت
معبود تبدیل شده است چنان که بخاري از إبن عبّاس نقل کرده است که بتهاي قوم نوح براي تذکار بوده است که بصورت معبود
که سنگی بوده است در طائف که روي او آرد براي سویق « لات » منتقل بعربستان شده است، و یا سوابق دیگري داشته است مثل
[پست و یا آرد شولی و یا آرد اماج] با آب یا روغن مخلوط میکردند، و بتدریج اینکه ابزار کار فرما براي خوراك بصورت معبود
تبدیل شده است، و یا معتقد بودهاند که روحی از جنّیان در آن پنهان است، چنانکه نقل کردهاند خالد ولید که مأمور نابود کردن
33 [ صفحه 20 ] بت مهم عرب بود، چون خواست آن را قطع کند زنی سیاه و برهنه از آنجا نمودار شد که آنرا از - قرآن- 1 - « عزّي »
جنّیان میدانستند، او خواست خالد را بترساند و بتها را برهاند، خالد آن زن را کشت و بت را که درختی بود برید، و هم آن
درخت که در نجد بود و شیخ عبد الوهّاب پیشواي طریقهي وهّابیّه آنرا برید، و درختی که در مصر زنها باو متوسّل میشدند که بار
دار شوند، ولی دین اسلام تمام اینکه توسّلها را لغو کرده است، و انسان را مکلف کرده است بتوجّه بسوي حق براي آسایش مادي و
18 مجمع: امر است بپیغمبر [ص] که بآنها بگوید: آیا شما خدا را مطّلع میکنید بآنچه «ُ قُل أَ تُنَبِّئُونَ اللّهَ بِما لا یَعلَم » . سعادت معنوي او
49 پس نتیجهي عالم نبودن خدا نبودن معلوم است که درستی عبادت بت باشد - او خبر ندارد که عبادت بتها خوب است! -قرآن- 1
و معنی اینکه میشود که در آسمان و زمین غیر خدا معبودي نیست و میانجی و شفیع هم نیست، و بعضی گفتهاند: معنی جمله اینکه
18 « تَعالی عَمّا یُشرِکُونَ » . است: آیا شما خدا را خبردار میکنید بوجود شریک و شفیع که جاهل است و از آسمان و زمین خبر ندارد
با یاء خواندهاند یعنی آنها « یشرکون » با تاء قرائت کردهاند یعنی شما شریک فرض میکنید و دیگران « تشرکون » مجمع: مردم کوفه
19 مجمع: در معنی اینکه جمله چند قول است 1- همه بر یک « ما کانَ النّاس إِلّا أُمَّۀً واحِ دَةً » 28- شریک فرض میکنند. -قرآن- 1
دین بودند تا فرزند آدم برادر خود را کشت، یا تا بعد از مرگ آدم، یا تا زمان نوح، و عطا گفته است: یعنی از زمان ابراهیم همه بر
ملّت اسلام بودند، تا آنکه عمرو بن لحی بتپرستی را در عرب رسم کرد و دلیل صحّت اینکه نظرها قرائت عبد اللّه مسعود است
-2 إبن عبّاس و حسن بصري و کلبی گفتهاند: یعنی همه کافر بودند تا زمان ابراهیم یا از مرگ ،« امّۀ واحدة علی هدي فاختلفوا عنه »
آدم تا دوران نوح، یا عرب همه کافر بودند تا پیدایش اسلام، 3- یعنی بشر بر فطرت اسلام آفریده شده بود، سپس خود ادیان
19 ابو الفتوح: کلبی گفته است: یعنی آن گفتار خداوند که در « لَو لا کَلِمَۀٌ سَبَقَت » [ 43 [ صفحه 21 - مختلف پدید آورد. -قرآن- 1
صفحه 20 از 240
27 مقصود انجام مدّتی است که براي عالم - برابر معصیت باین عالم کسی را گرفتار و مجازات نکند. ابو روق گفته است: -قرآن- 1
وعدهي خداوند است که کسی را تا بوسیلهي پیغمبران خبردار نکند عذاب « سبقت » معیّن شده است. بعضی گفتهاند مقصود از کلمه
ابو الفتوح: آنگه حق تعالی از روي تحکّم و تعنّت کافران حکایت کرد که ایشان «ِ نخواهد کرد. یَقُولُونَ لَو لا أُنزِلَ عَلَیه آیَۀٌ مِن رَبِّه
گفتند چرا انزال نمیکند خداي بر محمّد آیتی و علامتی و دلالتی، و مراد ایشان علامتی بود که ایشان در نزد آن ناچار به پذیرش
20 فخر: چون وحی و قرآن و پیغمبري «ِ إِنَّمَا الغَیب لِلّه » 330- 61 -پاورقی- 328 - قرآن- 1 - ..[«3» گردند بمعرفت. و مراد معجزه نبود
پس از چهل سال بیوسائل ظاهري از پردهي غیب نمودار شد، در جواب اعراب که گفتند چرا نشانه اي از سوي خدا براي پیغمبر
نمیرسد گفته شده است: که پیدایش علامت و نشانه نبوّت مثل همین است که در جلو چشم شما است و از عالم غیب است و
سرنوشت الهی است و تفاوتی ندارد که نشانهي دیگري نمودار شود یا نشود، ولی باز هم باید در انتظار بود تا از پردهي غیب چه
تا آخر، شاید اشاره باشد براي عبرت و پند گرفتن از انحطاط « وَ لَقَد أَهلَکنَا » 28 سخن ما: 1- آیت سیزدهم - نمودار شود! -قرآن- 1
و تحوّل ملّتها و دولتها و خانوادهها که با فراهمی وسائل راهبري و دسترسی براهنمائیهاي پیشوایان، بآنها توجّه نکردند و انحراف و
ستم پیشه کردند و آثار سوء آن دامنگیرشان شد، چنانکه تاریخ گذشته و حاضر ملّتهاي شرق و غرب و مسلمان و غیر مسلمان اینکه
جَعَلناکُم » مطلب را بخوبی روشن میکند، و در هر زمان اینگونه حوادث و تحوّل بوده است و خواهد بود، 2- آیت چهاردهم
530 [ صفحه 22 ] شما هم - 48 -قرآن- 507 - دنبالهي مطلب گذشته تعقیب شده است که پس از آن گذشتهها -قرآن- 28 « خَلائِفَ
بمعنی نتیجه است یعنی تا نمودار و معلوم شود که با وسائل راهنمائیهاي مثل پیغمبر و قرآن « لننظر » در همان جریان هستید، و لام
تا آخر بخوبی موقعیّت قرآن را معرّفی میکند که با « وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم » همت شما تا چه اندازه است، 3- آیات پانزدهم و شانزدهم
تا آخر شاید اشاره باشد « أُمَّۀً واحِ دَةً » اینکه سوابق، خود معرّف اعجاز خود است که مانند دیگر کلمات نیست، 4- آیت نوزدهم
بآغاز پیدایش اختلاف آراء و عقاید که البتّه در دوران اوّل زندگی آدمی در همه چیز و هر جهت ساده بوده است و بهر درجه که
در زندگی جلو رفته است در همهي شئون زندگی تنوع پیدا شده است دین و فکر و عقیده هم مثل دیگر شعب زندگی است که
بتدریج منشعب شده است و کلمه سبقت شاید اشاره بسرنوشت الهی باشد که براي فهم مردم بصورت محسوس و وسیلهي گفتگو
نمایانده شده است، و چون ممکن است ترقّی و تعالی فکري و عملی انسان بجائی برسد که بشر با یک روش و یک حکومت
زندگی کند و اختلافات سیاسی و اقتصادي ملتها باقی نماند، همین طور ممکن است در ضمن اینکه سازش و موافقت اختلافات و
تا آخر نقل مطالبهي معجزه است از پیغمبر « یَقُولُونَ لَو لا أُنزِلَ » عقاید دینی و مذهبی هم بصورت واحد تبدیل شود، 5- آیت بیستم
مناسب با سخنی است در جواب گفتار بچگانه چون «ُ فَقُل إِنَّمَ ا الغَیب » که نظیر آن در قرآن زیاد نقل شده است و جواب آن
مطالبهي عربها شبیه بهانه گیري بچهها است که با فراهم بودن همه چیز، باز بتحریک احساسات و امیال نارسا و ناقص خواستههائی
دارند و وسیلهي ناراحتی خود و مربی و سرپرست خود را فراهم میکنند، که علّت آن سوء مزاج است یا سوء تربیت. عربها درست
بچه- اي بودند بهانهگیر که با عقل نارسا و نبود تربیت آن حضرت را ناراحت و خود را بدبخت میکردند، اندك رسیدگی برابطهي
آنها با پیغمبر بخوبی اینکه نظر روشن میشود، مردي مانند دیگر مردم مکّه، با کمال سادگی و درستی و شرافت و احتراز از بت و
شراب و قمار و قتل و غارت و دیگر انحرافهاي مرسوم آنجا مدّت چهل سال زندگی کرده نه کتاب خوانده، نه با عالمی یا شاعري و
1341 [ صفحه 23 ] هیچگونه - 1204 -قرآن- 1315 - 420 -قرآن- 1175 - 246 -قرآن- 402 - یا دینی سر و کار داشته است، -قرآن- 220
پیرایه و خود فروشی نداشته، یا در بیابان گوسفند و شتر خود چرانده و یا بسفري رفته و تجارتی کرده، ناگهان بآنمردم با سخنانی در
أَ» کمال دلربائی و ما فوق توانائی فقطّ بگوید: آن انگیزهي درونی و احساس باطنی را بصورت بت و ساختهي خود نمودار نکنید
و از آن رفتارهاي زشت که «ِ أَ فِی اللّه شَکٌّ فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرض » و همانرا که وجدانتان دریافته بپرستید « تَعبُدُونَ ما تَنحِتُونَ
خود از آن در آزار هستید دست بردارید، اینکه بود وضع پیغمبر با عرب، در برابر باید صفحات تاریخ را باز کرده و دید و قضاوت
صفحه 21 از 240
نمود که اینگونه سخن و اینکه صلاح اندیشی و خیر خواهی از چنین شخصیّتی، در برابر تکذیب، آزار، اهانت، طشت خاکستر و
کثافت و بچه دان شتر بر سر ریختن، در شعب ابی طالب حبس و بیچاره کردن و در بدر و آواره نمودن و باز هم مطالبهي کارهاي
غیر مقدور بشر، براي نمونهي بهانه گیري بچهي بد مزاج و بد تربیت نقل میکنند: شاه عبّاس با شیخ بهائی بحث کرد که آرام کردن
بچه دشوار نیست شیخ منکر شد که بچهي تربیت ناشده رنج مربّی است، و قرار شد او بچه باشد و شاه مربّی تا دعواي خود را ثابت
کند، بچه مطالبهي ماست کرد، شاه دستور داد آوردند، باز شیره خواست، او دستور داد آوردند، بسرپرست خود گفت: اینها را
مخلوط کن، او مخلوط کرد، گفت: اینکه طور نمیخواهم از هم جدا کن، شاه متغیّر شد که اینکه چه تقاضائی است! شیخ گفت:
بچهي بهانه گیر همین است که آخر شما را ناراحت میکند و خود آرام نمیشود و با همهي وسائل آماده میریزد میشکند میزند فریاد
میکند، درست رفتار عربها با پیغمبر مانند بهانه گیريهاي بچه بود و بس چون پیغمبر همهي علائم خیر و مصلحتشان را برفتار و
شخصیّت خود با گفتاري مثل قرآن براي آنها ثابت فرموده بود، آن حضرت چیزي نمیخواست، و ادّعائی نداشت و باري بر دوش
آنها نمیگذاشت که باید در برابر پذیرفتن راه مستقیم و بهرهمندي از عقل و فکر خودشان پیغمبر از ما فوق آسمانها و اعماق زمین -
424 نشانی بر درستی گفتار خود براي آنها بیاورد، البتّه در برابر چنین مردم بیتربیت نافهم بهانه گیر - 325 -قرآن- 368 - قرآن- 294
و مطالبهي غلط باید گفته شود: خواستهي شما مربوط بعالم غیب خداوندي [ صفحه 24 ] ت و کسی را در آن اختیاري نیست، ولی
وَ إِذا أَذَقنَا النّاسَ رَحمَۀً مِن بَعدِ ضَرّاءَ مَسَّتهُم إِذا لَهُم مَکرٌ «4»« فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم » البتّه با لحن تهدید که در دنبال آن گفته شده است
فِی آیاتِنا قُل اللّه أَسرَع مَکراً إِن رُسُلَنا یَکتُبُونَ ما تَمکُرُونَ [ 24 ] هُوَ الَّذِي یُسَ یِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ حَتّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک وَ جَرَینَ
بِهِم بِرِیح طَیِّبَۀٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتها رِیح عاصِف وَ جاءَهُم المَوج مِن کُل مَکان وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم دَعَوُا اللّهَ مُخلِصِ ینَ لَه الدِّینَ لَئِن
أَنجَیتَنا مِن هذِه لَنَکُونَن مِنَ الشّاکِرِینَ [ 22 ] فَلَمّا أَنجاهُم إِذا هُم یَبغُونَ فِی الَأرض بِغَیرِ الحَق یا أَیُّهَا النّاس إِنَّما بَغیُکُم عَلی أَنفُسِکُم مَتاعَ
الحَیاةِ الدُّنیا ثُم إِلَینا مَرجِعُکُم فَنُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 23 ] إِنَّما مَثَل الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه مِنَ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه نَبات الَأرض مِمّا
یَأکُل النّاس وَ الَأنعام حَتّی إِذا أَخَذَت الَأرض زُخرُفَها وَ ازَّیَّنَت وَ ظَن أَهلُها أَنَّهُم قادِرُونَ عَلَیها أَتاها أَمرُنا لَیلًا أَو نَهاراً فَجَعَلناها حَصِیداً
کَأَن لَم تَغنَ بِالأَمس کَ ذلِکَ نُفَصِّل الآیات لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ [ 24 ] وَ اللّه یَدعُوا إِلی دارِ السَّلام وَ یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِ راطٍ مُستَقِیمٍ
25 ]لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا الحُسنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرهَق وُجُوهَهُم قَتَرٌ وَ لا ذِلَّۀٌ أُولئِکَ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 26 ] وَ الَّذِینَ کَسَ بُوا ]
السَّیِّئات جَزاءُ سَیِّئَۀٍ بِمِثلِها وَ تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ ما لَهُم مِنَ اللّه مِن عاصِم کَأَنَّما أُغشِیَت وُجُوهُهُم قِطَعاً مِنَ اللَّیل مُظلِماً أُولئِکَ أَصحاب النّارِ
هُم فِیها خالِدُونَ [ 27 ] وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا مَکانَکُم أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم وَ قالَ شُرَکاؤُهُم ما کُنتُم
إِیّانا تَعبُدُونَ [ 28 ] فَکَفی بِاللّه شَ هِیداً بَینَنا وَ بَینَکُم إِن کُنّا عَن عِبادَتِکُم لَغافِلِینَ [ 29 ] هُنالِکَ تَبلُوا کُلُّ نَفس ما أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلَی اللّهِ
مَولاهُم الحَق وَ ضَل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 30 ]َ إِذا أَذَقنَا النّاسَ رَحمَۀً مِن بَعدِ ضَ رّاءَ مَسَّتهُم إِذا لَهُم مَکرٌ فِی آیاتِنا قُل اللّه أَسرَع مَکراً
إِن رُسُلَنا یَکتُبُونَ ما تَمکُرُونَ [ 21 ] هُوَ الَّذِي یُسَ یِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ حَ تّی إِذا کُنتُم فِی الفُلک وَ جَرَینَ بِهِم بِرِیح طَیِّبَۀٍ وَ فَرِحُوا بِها
جاءَتها رِیح عاصِف وَ جاءَهُم المَوج مِن کُل مَکان وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم دَعَوُا اللّهَ مُخلِصِینَ لَه الدِّینَ لَئِن أَنجَیتَنا مِن هذِه لَنَکُونَن مِنَ
الشّاکِرِینَ [ 22 ] فَلَمّا أَنجاهُم إِذا هُم یَبغُونَ فِی الأَرض بِغَیرِ الحَق یا أَیُّهَا النّاس إِنَّما بَغیُکُم عَلی أَنفُسِکُم مَتاعَ الحَیاةِ الدُّنیا ثُم إِلَینا
مَرجِعُکُم فَنُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 23 ] إِنَّما مَثَل الحَیاةِ الدُّنیا کَماءٍ أَنزَلناه مِنَ السَّماءِ فَاختَلَطَ بِه نَبات الَأرض مِمّا یَأکُل النّاس وَ الَأنعامُ
حَتّی إِذا أَخَذَت الَأرض زُخرُفَها وَ ازَّیَّنَت وَ ظَن أَهلُها أَنَّهُم قادِرُونَ عَلَیها أَتاها أَمرُنا لَیلًا أَو نَهاراً فَجَعَلناها حَصِ یداً کَأَن لَم تَغنَ بِالَأمسِ
کَ ذلِکَ نُفَصِّل الآیات لِقَوم یَتَفَکَّرُونَ [ 24 ] وَ اللّه یَدعُوا إِلی دارِ السَّلام وَ یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 25 ]لِلَّذِینَ أَحسَنُوا
الحُسنی وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرهَق وُجُوهَهُم قَتَرٌ وَ لا ذِلَّۀٌ أُولئِکَ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 26 ] وَ الَّذِینَ کَسَ بُوا السَّیِّئات جَزاءُ سَیِّئَۀٍ
بِمِثلِها وَ تَرهَقُهُم ذِلَّۀٌ ما لَهُم مِنَ اللّه مِن عاصِم کَأَنَّما أُغشِیَت وُجُوهُهُم قِطَعاً مِنَ اللَّیل مُظلِماً أُولئِکَ أَصحاب النّارِ هُم فِیها خالِدُونَ
[ 27 ] وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا مَکانَکُم أَنتُم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم وَ قالَ شُرَکاؤُهُم ما کُنتُم إِیّانا تَعبُدُونَ [ 28 ]
صفحه 22 از 240
فَکَفی بِاللّه شَهِیداً بَینَنا وَ بَینَکُم إِن کُنّا عَن عِبادَتِکُم لَغافِلِینَ [ 29 ] هُنالِکَ تَبلُوا کُلُّ نَفس ما أَسلَفَت وَ رُدُّوا إِلَی اللّه مَولاهُم الحَق وَ ضَلَّ
2185 [ صفحه 25 ] معنی لغات: - 1382 -قرآن- 1383 - 148 -قرآن- 149 - 145 -پاورقی- 146 - عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 30 ] -قرآن- 114
مکر- نیرنگ و تزویر و اظهار خلاف باطن، سزاي حیله، خاك قرمز که وسیلهي رنگ کردن است. عاصف- باد تند و سخت،
زخرف- ها- طلا زیبائی هر چیز، بیهودگی گفتار و سخن، انواع و الوان گیاه زمین، حصید- زراعت درو شده، تغن- از مصدر غنی
و مغنی بمعنی در جائی اقامت داشتن، یرهق- از مصدر رهق بفتح راء و هاء بمعنی سبکی، کار زشت، دروغ، شتاب، نزدیکی سفر،
رسیدن سگ بشکار، قتر- با فتح قاف و تاء تیرگی، سرنوشت، توانائی، زیّلنا- یعنی جدا کردیم و تفرقه کردیم، تبلو- از مصدر بلو و
بلاء بفتح با بمعنی تجربه و اختبار و امتحان. ترجمه: 21 و آدمی را خوي چنین است که چون از پس آزاري که گرفتار کرده مهري
باو رسانیم باندیشه است که مکر و چارهگري در آیات و نشانههاي قدرت ما کند [و گوید: پس از خشک سالی بتها براي ما
گشایش و باران آوردند] اي محمّد بگو: خدا زودتر چارهي همه کار کند که آنچه میاندیشید فرشتگان ما مینویسند 22 چه [
صفحه 26 ] خداوند است که شما را در بیابان و دریا گردش میدهد و چون بکشتی نشینید و باد مراد و مناسب شما را بسوي هدف
برد و بآن شاد شوید ناگهان بادي سهمناك وزد و ز هر سو موج آید و پندارید: مرگ فراگیرتان شده است خدا را از دل بخوانید
که گر ما را از اینکه بلا رهانی البتّه ما هم از سپاسگزاران شویم 23 ولی چون خدا از آن سختی آسودهشان کند بنا روا در هر جاي
ستم کنند و فزونخواه باشند، اي مردم بدانید: فزونخواهی و ستم شما بیکدیگر بهرهي زود گذر زندگی است وز آن پس باز- گشت
شما بسوي ما خواهد بود تا شما را از آنچه کردهاید آگاه کنیم 24 و آگاه باشید داستان زندگی شما در اینکه جهان بمانند آبی
است که ز آسمان فرو فرستیم پس با رستنی زمین که چهارپا و آدمی خورد آمیخته گردد [و آن شاداب شود] تا که زمین بآن
آراسته گردد و صاحبانش گمان برند باختیارشان در آمده است [و میوهي آن در مشت و غلّهاش بانبار است] و بشب یا روز فرمان ما
بر آن آید [و آسیبی چون برق و تگرگ بر آن رسد] و چنان درو شده و نرم گردد که گوئی از روزگار گذشته چیزي در آن زمین
نبوده، به اینکه گونه [مثلها و سرگذشتها] یکایک نشانههاي قدرت خداوندي را براي مردم با خرد نمودار میکنیم 25 پس خداوند
[بوسیلهي عقل شما و گفتهي پیغمبر و قرآن] شما را بسوي دار السّلام [و خانهي جاودانی] میخواند، و آن را که خواهد و بسرنوشت
کرده براه راست راهنماي او میشود 26 و براي آنها که نیکی کنند پاداش نیک است و فزونتر [از آنچه کرده که فضل و بخشش
خداوندي است] و چهرهشان را اندوه و خواري نمیگیرد و اینگونه مردم داراي بهشتند که در آن جاودان بمانند، 27 و آن کسان
که بد کردند سزاي هر بد را بمانند آن بینند و چنان ایشان را خواري بگیرد و از سوي حق نگهبانی برايشان نباشد که گوئی
چهرهشان را سیاهی همانند شب تار پوشانده و ایشان چسبیده بآتشند و جاودان در آن بمانند 28 و بآن روز که همه آفریدگان فراهم
آریم بآن کسان که مشرك شدند و دیگري انباز خدا کردند گوئیم: خود با آنها که شریک با خدا پنداشتید بجاي خود بمانید [تا
بحساب کارتان رسیدگی شود] وزان پس میانشان جدائی آوریم [ صفحه 27 ] که آن شریک پنداشتهها بایشان گویند شما ما را
نپرستیدید [چون نه ما بشما گفتیم و نه از کار شما خبردار شدیم] و خداوند براي گواهی میان ما و شما بس باشد، 30 آنجا است هر
که هر چه پیش فرستاده میازماید [و جلو چشم خود میبیند] و بسوي خداوند که اختیاردار بحق و درستشان او است بازشان
21 فخر: روایت شده است « إِذا أَذَقنَا النّاسَ رَحمَۀً » : میگردانند و آنچه بدروغ از خود ساخته بودند ز دست دادهاند. سخن مفسّرین
که هفت سال در مکّه قحطی و خشکی شد، پس از آن باران فراوان آمد، و آسایش فراهم گشت، عربها چنین پنداشتند که اینکه
آسایش از بتها و ستارگان است باین مناسبت دنبالهي آیت جلو که مطالبهي معجزه و آیت آسمانی کردهاند گفته شده است: اینکه
مردم لجوج و حیلهگرند و مطالبهي معجزه براي معارضه است و آنچه بسخنان آنها توجّه شود باز مطالبهي دیگري میکنند چنان که
در اینکه گرفتاري و آسایش باز بر سر لجاج هستند و اینکه حوادث را از خدایان فرضی میدانند، و اگر اینکه نقل صحیح نباشد
تناسب اینکه آیه در دنبالهي گذشته اینکه است که اینکه مردم در هر وضع خوشی و آسایش باشند لجوج و مکّار هستند و هیچ
صفحه 23 از 240
21 مجمع: یعنی براي جلوگیري از آیات حق بهر حیله متوسّل « إِذا لَهُم مَکرٌ » 47- آیت و معجزه آنها را قانع نمیکند. -قرآن- 15
میشوند خواه ایجاد تردید در اذهان مردم یا مناظرات و جدلهاي غلط. و مجاهد گفته است: مقصود از مکر آنها مسخره و تکذیب
از سیر است و قرائت « یسیّرکم » با یاء بلفظ غایب هم قرائت شده است و « یمکرون » : 21 مجمع « ما تَمکُرُونَ » 20- است. -قرآن- 1
مَتاعَ الحَیاةِ » با نون و شین قرائت کردهاند که از نشر بمعنی متفرّق کردن است، و « ینشرکم » عموم است، ولی ابو جعفر و إبن عامر
قرائت عموم با رفع عین است و حفص با نصب عین قرائت کرده است تا مصدر منصوب بفعلی باشد که از جمله فهمیده « الدُّنیا
22 « هُوَ الَّذِي یُسَیِّرُکُم فِی البَرِّ وَ البَحرِ » [ 273 [ صفحه 28 - 17 -قرآن- 246 - قرآن- 1 - « تمتّعون متاع الحیاة » : میشود و معنی چنین است
کشف الاسرار: بر و بحر اشاره بقبض و بسط عارفان است که گاهی در قبض میان دهشت و حیرت بزاري هستند، و گاهی در بسط
میان شهود و وجود مینازند. شبلی از هر دو جانب خبر داده: در مقام بسط و وقت شادي گفت: آسمان و زمین کجا است که بر
پلکی از چشم خود گذارم! و در مقام قبض گفت: چه بیچارهام که از یهودي خوارترم. و شاهد اینکه مراتب گفتار پیغمبر است که
- گاهی میفرمود: من سید اولاد آدم هستم و براي من فخري نیست و گاهی میفرمود: من را از یونس پیغمبر برتر مشمارید. -قرآن- 1
یعنی مهلک و نابود کنندهي « وَ اللّه مِن وَرائِهِم مُحِیطٌ » 22 ابو الفتوح: کنایه است از هلاك مثل إن به « وَ ظَنُّوا أَنَّهُم أُحِیطَ بِهِم » 54
22 کشف الاسرار نوشته است: مشرکان در آن حال که بهلاك و « دَعَوُا اللّهَ مُخلِصِ ینَ » 128- 38 -قرآن- 84 - ایشان است. -قرآن- 1
غرق نزدیک شوند و جز از خداي آسمان از هر کس نومید شوند و از بتان و غیر ایشان فریاد رس نبینند. اینکه همچنان است که
مصطفی، حصین خزاعی را پرسید در حال شرك وي: چند خدا میپرستی! گفت: هفت خدا که یکی بآسمان است و شش تا بزمین.
فرمود: براي احتیاجات خود کدام را ذخیره کردهاي! گفت: آنکه در آسمان است. فخر: نقل است که کسی از امام صادق علیه
السّلام مطالبهي دلیل بر توحید کرد فرمود: چه پیشه داري! عرض کرد تجارت دریا، فرمود، حالت خود را در آنجا براي من بگو که
در کشتی چگونه هستی! گفت در سفري، کشتی شکست و من بر تختهاي ماندم و بادهاي تند میوزید، فرمود در آن موقع دعا و
30 عبده: اینکه حکایت - زاري داشتی یا نه! عرض کرد بلی، فرمود همانکه در چنین موقع باو متوجّه هستی خداي تو است. -قرآن- 1
که مولود گرفتاري مسلمین است بخرافات در مصر و سوریه مشهور است و خلاصهاش اینکه، که عدّهاي بکشتی نشستند و دریا
متلاطم شد و خطر احساس شد و فریاد آنها بلند شد و کمک میخواستند از مشایخ خود بیاد عبد القادر یا جیلانی یا رفاعی و از
اینگونه، استغاثه زیاد بود که هر کس استمداد میکرد از [ صفحه 29 ] ه شیخ و بزرگش میدانست، در آن میان مردي موحّ د و
خردمند بود و از اینکه دعا و استغاثه ناراحت شد و گفت: خدایا، اینکه مردم را غرق کن که خدا شناس نیستند و مشرك هستند، و
اینکه آیه تصریح کرده است که مشرکین در شدائد و سختیها موحّد میشوند و جز خدا بچیزي متوسّل نمیشوند ولی عدّهي بیشمار
ولی مردي کشتیبان انگلیسی که میان انگلستان و هند رفت و ،«5» مسلمین در کمال سختی بمعبودهاي مردهي خود متوجّه میشوند
آمد میکرد و طوفانهاي اقیانوس هند را زیاد دیده بود ترجمه اي از قرآن بانگلیسی بدستش افتاد و اینکه آیه و دیگر آیات توصیف
دریا و طوفان و کشتی را مطالعه کرد و از مسلمانان پرسیده بود که پیغمبر شما بسفر دریا رفته بود! ولی مردي کشتیبان انگلیسی که
میان انگلستان و هند رفت و آمد میکرد و طوفانهاي اقیانوس هند را زیاد دیده بود ترجمه اي از قرآن بانگلیسی بدستش افتاد و اینکه
آیه و دیگر آیات توصیف دریا و طوفان و کشتی را مطالعه کرد و از مسلمانان پرسیده بود که پیغمبر شما بسفر دریا رفته بود! -
400 جواب دادند: در تاریخ زندگی آن حضرت کسی چنین سفري نقل نکرده است. او معتقد شد که اینکه سخنان - پاورقی- 398
23 عبده: بغی بمعنی تجاوز از حد است و بیش از اندازه «ِّ یَبغُونَ فِی الَأرض بِغَیرِ الحَق » . وحی و اطلاع از غیب است و مسلمان شد
یعنی در ریزش باران از اندازه گذشت و بیش از آنچه براي زراعت و کمک چشمهها لازم بود باران ریخت، و « بغت السّماء » مثل
43 [ صفحه 30 ] بحق است مثل مجازات آشوب طلبها و جنگهاي سخت که موجب زیادهروي و کشتار - اینکه بغی گاهی -قرآن- 1
الَّذِینَ یَظلِمُونَ النّاسَ وَ یَبغُونَ فِی الَأرض بِغَیرِ » و « وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُم البَغی هُم یَنتَصِرُونَ » و خرابی میشود، چنانکه در اینکه آیه است
صفحه 24 از 240
23 کشف الاسرار نوشته است: گفتهاند: سه چیز است که هر « إِنَّما بَغیُکُم عَلی أَنفُسِکُم » 271- 191 -قرآن- 194 - قرآن- 131 - .«ِّ الحَق
فَمَن » دیگر نکث است براي اینکه آیه «ِ وَ لا یَحِیق المَکرُ السَّیِّئ إِلّا بِأَهلِه » که کند وبال آن بوي رسد: یکی مکر است براي اینکه آیه
طبري و « مَتاعَ الحَیاةِ » 310- 222 -قرآن- 260 - 38 -قرآن- 169 - سوّم بغی است براي اینکه آیه. -قرآن- 1 «ِ نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُث عَلی نَفسِه
19- حال است باین معنی که تباهکاري و افساد شما بصورت استفادهي از سودهاي زندگی است. -قرآن- 1 « متاع » عبده: کلمهي
24 طبري: یعنی بواسطهي باران انواع گیاه از زمین روئید و سبز شد مجمع: چون باران داخل اجزاي ترکیبی «ِ فَاختَلَطَ بِه نَبات الَأرض »
گیاه میشود، پس مخلوط و آمیختهي آن میشود، و بعضی گفتهاند: معنی جمله اینکه است که بواسطهي باران انواع گیاه بیکدیگر
مخلوط میشود چنانکه در جملهي بعد تفصیل آن گفته شده است که بعضی خوراك انسان است که البتّه آن هم چند جور است و
36 ابو الفتوح: چون آب از گیاه جدا نیست و تا آب داشته باشد سبز - بعضی خوراك حیوان است که آن نیز انواعی دارد. -قرآن- 1
« تفعّلت » است بر وزن « تزیّنت » 24 مجمع: قرائت مشهور همین است که تغییر « وَ ازَّیَّنَت » . اختلط گفته شده است « کلمهي » و زیبا است
به اینکه طور که تاء و زاي قریب المخرج هستند تاء را بصورت زاي و آنرا ساکن و مشدّد با افزایش همزه باوّل تلفّظ کردهاند، و ابو
قرائت کرده است که بر « ازیانت » با همزهي زاید در اوّل تلفّظ کردهاند، و ابی عثمان « افعلت » بر وزن « ازینت » العالیه و شعبی و غیره
با سکون الف و تشدید لام باید باشد ولی چون الف و لام دو ساکن هستند و غیر پسند در تلفّظ، الف را با حرکت « افعالّت » وزن
17 [ صفحه 31 ] است: 1- تشبیه دوران - فتحه بصورت همزهي مفتوح تلفّظ کردهاند، و در کیفیّت تشبیه اینکه آیه اختلاف -قرآن- 1
زندگی است بآب که چندي از آن استفاده میشود و پس از آن خشک میشود و تولید یأس و حرمان میکند، 2- جبّائی و ابو مسلم
گفتهاند تشبیه بگیاه شده است که مدّتی موجب سرگرمی و دلبستگی است و یکبارگی نابود میشود، 3- دوران حیات مانند حال
آنها است که بانواع گیاههاي زیبا و باران و منافعش دلگرم هستند و آسوده خاطر که ناگهان از آنجا که کسی خبر ندارد نابود
میشود. روح البیان: بنگر بآن که روي زمین فصل نو بهار || مانند نقش خامهي مانی مزیّن است وقت خزان ببرگ ریاحین چو
بنگري || منصف شوي که لایق بر باد دادن است مثنوي: مال چون آب است و تا باشد روان || فیض مییابند از او اهل جهان چند
روزي چون کند یک جا درنگ || گنده و بیحاصل است و تیره رنگ و بعضی گفتهاند: کنج امان نیست درین خاکدان || مغز وفا
نیست درین استخوان کهنه سرائی است بصد جا گرو || کهنه و اندر گرو نو بنو از پیغمبر [ص] معنی دنیا را پرسیدند، فرمود:
یعنی دنیا آن است که تو را از توجّه بآفریننده و آغاز و انجامت باز دارد. طبري: شنیدند مروان بر منبر « دنیاك ما یشغلک عن ربّک »
راوي قضیّه گفته است: من قرآن را « و ظن اهلها انّهم قادرون علیها و ما کان اللّه لیهلکها الّا بذنوب اهلها » آیه را اینکه طور خواند
خواندم و اینکه آیه اینکه طور نبود عبّاس بن عبد اللّه بن عبّاس گفت: إبن عبّاس اینکه طور قرائت میکرده است، چون بابن عبّاس
مراجعه کردند، گفت: ابی-ّ إبن کعب اینکه طور بر من خواند. و ابو سلمه بن عبد الرّحمان گفته است: در قرائت ابی بن کعب اینکه
25 ابو الفتوح «ِ وَ اللّه یَدعُوا إِلی دارِ السَّلام » .« کان لم تغن بالامس و ما اهلکناها الّا بذنوب اهلها کذلک نفصّل الآیات » طور است
43 [ صفحه 32 ] میخواند با دار سلام، مفسّران در معنی آن خلاف کردند. قتاده گفت: با سراي - نوشته است: گفت: خداي -قرآن- 1
سراي سراي او، بنده در فناء او، در سراي بقاي او، در تشریف عطاي « السّلام المؤمن » خود میخواند و سلام از جمله نامهاي او است
براي آنش سراي سلامت خواند که در او با « رضاعۀ و لذاذة » او، در وعدهي لقاي او، زجّاج گفت: مراد بسلام سلامت است مثل
سلامت باشند از آفات و عاهات و نکبات و بلیّات، از اعراض و امراض و صدور و اعراض، از سکرت موت و حیرت فوت. تأویلات:
یعنی همگی را دعوت میکند بآن سراي عالم روحانی که در آن نه آسیب است و نه چیزي کم. نه ناداري، نه نابودي، در آنجا همه
سلامتی است از هر ترس و عیب. حسینی: در تیسیر فرموده که حق سبحانه بندگان خود را نمیخواند بدنیا که محل آفاتست، بلکه
بسراي عقبی دعوت میکند که منزل سلامتی از مخافات است چنانچه فرموده: و خداي میخواند بندگان خود را بسوي سراي سلامت
که بهشت است، در فصول فرموده که حق سبحانه بنده را میخواند از سرائی که اوّلش بکاء است و اوسطش عنا و آخرش فنا بسرائی
صفحه 25 از 240
که مبدأش عطا و میانهاش رضا و منتهایش بقاء است. و اللّه یدعو آمده آزادي زندانیان || زندانیان غمگین شده گوئی بزندان
میکشی شاهان سفیهان را همه در بند و زندان میکشند || تو از چه از زندانشان سوي گلستان میکشی همه را ببهشت میخواند، و راه
مینماید هر که را میخواهد بسوي راه راست که منتهی بدار السّلام باشد و آن اسلام است با طریق سنّت سید انام علیه ال ّ ص لاة و
السّلام: اي عزیز دعوت عام است بدلالت حضرت رسالت پناهی و هدایت خاص است و وابسته بتوفیق الهی، شیخ الاسلام قدّس سرّه
فرموده که: همه را میخواند، امّا تا کرا بر مسند قبول نشاند، تا یار که را خواهد و میلش بکه باشد. [ صفحه 33 ] نیشابوري: بدان که
«ٍ یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُستَقِیم » دعوت همگانی است ولی هدایت مخصوص یک دسته است و بهمین مناسبت گفته شده است
و از مفاد اینکه جمله اهل سنّت استفاده کردهاند که هدایت و ضلالت و خیر و شرّ همگی بقدرت و ارادهي حق است، ولی معتزله
یعنی آنکه بخواهد دعوت بدار السّلام را بپذیرد و فرمانبر « و یهدي من یشاء اجابۀ تلک الدّعوة » : اینکه جمله را چنین معنی کردهاند
159 روح البیان: دار السّلام اشاره است بآن - و متّقی باشد خدا براه راست دعوتش میکند و مشمول الطاف میشود. -قرآن- 113
خانهي دل که آسوده است از وابستگی بدیگري جز حق.ّ و هر که بآن در شود از همه تیرگی و ناپسندي در آسایش شود، و آتش
دوزخ براي او روشنی باشد. و گفتهاند: سه بهشت براي آدمی است 1- آن بهشت که بزودي آدمی میتواند از آن بهرهمند شود که
بهشت و خوشی علم است و معرفت، 2- بهشت آیندهي موعود است که دار القرارش مینامند 3- آن بهشت آزاد است که دار السّلام
است و جایگاه بندگان خدا است. نفحات الرّحمان: گفتهاند: دار السّلام بهشت است چون خداوند بمردم آنجا سلام میفرستد
149 تفسیر صفی علیشاه: بندگان را خوانده خلّاق الانام || نی بدنیا بلکه - قرآن- 112 - .«ٍ سَلام قَولًا مِن رَبٍّ رَحِیم » بموجب اینکه آیه
بر دار السّلام زان که دنیا جاي رنج و محنتست || دار سالم روضهي بیآفت است جانب دار السّلام او رهنما است || هر کرا
25 ابو الفتوح نوشته است: اهل اشارت گفتند: دعوتی عام کرد براي اظهار « یَهدِي مَن یَشاءُ إِلی صِ راطٍ » خواهد برد بر راه راست
حجّت و هدایت خاص براي استغناي او از خلقش دعوت عام کرد که طریق است بنعمت و هدایت خاص کرد که طریق است به
26 مجمع: إبن عبّاس و حسن و مجاهد گفتهاند: حسنی اندازهي استحقاق است که بر پاداش « الحُسنی وَ زِیادَةٌ » 35- منعم. -قرآن- 1
و از امام باقر « فله عشر » 23 [ صفحه 34 ] است چنانکه در آیت دیگر است - عمل هر کس معین شده است و زیاده تفضل -قرآن- 1
علیه السّلام روایت شده است: یعنی در عالم دیگر از اینگونه مردم حساب نعمتها که در دنیا بآنها داده شده است مطالبه نمیشود.
فخر: مقصود از زیاده دیدار حق است چنانکه در آیت دیگر است وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره که در اینکه آیه بهرهي آن عالم
قرآن- - .« إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ » ، طراوت صورت است و لقاي حق، پس زیادي موعود در آیه همان است که در اینکه آیه گفته شده است
مغفرت است و زیاده خوشنودي حضرت حق است، در مدارك آورده که زیاده محبت است که عطا « حسنی » : 289-265 حسینی
کند در قلوب عباد. روح: خبر است که مردم بهشت چون حق را به بینند بهشت را فراموش کنند اینکه دیدار با چشم سراست. تفسیر
صفیعلیشاه: حق نکوئی را نکو پاداش داد || بل جزا هست از عمل صد ره زیاد یا زیاده حب او باشد بدل || کآن فزون است از
نظر لوجه اللّه الکریم است که مقصود فزونی علم بآیات و حکمتها و عجایب و بدایع « زیادة » فضاي آب و گل طنطاوي: معنی
وَ آخِرُ دَعواهُم أَنِ الحَمدُ لِلّه رَبِّ » آفرینش حق است و همین است خوشدلی حکما و انبیا که در آیت دیگر گفته شده است
و مقصود همین بهجت و سرور است، پس با اینکه سه آیه مراتب کمال آدمی معیّن شده است که اوّل دوران غرور است و « العالَمِینَ
266 [ صفحه 35 ] الی الحق نامیدهاند، پس هر کس خود - گرفتاري، بعد دار السّلام بعد علم بحق است که آنرا نظر -قرآن- 204
میتواند بفهمد که از اهل دار السّلام است یا شایستهي نظر بسوي حق،ّ چون اگر صالح و درست کردار بود ولی دلباختهي علم و
معرفت باین عالم نبود، مرد دار السّلامۀ است و بهشت، ولی اگر در خود احساس عشق بدانش کرد و لذت زیبائیهاي علوم او را به
خود مشغول نمود، بداند که پس از استعداد تام بیشک ناظر بسوي حق خواهد بود. و نظر بسوي حق بگمان مردم مانند دیدن
صورت یک پادشاه است، ولی مرد علم و دقّت و معرفت اوّل متوجّه بمصنوعات و علوم حق میشود، و چنانچه حق بخلق آفرینش و
صفحه 26 از 240
روزي داده است مرد معرفت، بمردم علم بحق را یاد میدهد، سپس بدرجات معرفت جماد و نبات و انسان و ماه و ستاره نزدیک
میشود بطوري که چون از اینکه عالم برود خود را در حضور محبوب مییابد که بدوران زندگی با او هم سر و کار داشته است ولی
را تفسیر فرموده است بمرواریدي « زیادة » پردهي حواس ظاهر جلوگیر دیدار بوده است، و اینکه حدیث که علی علیه السّلام کلمهي
که چهار در دارد مقصود آن حضرت همین است که جهان در چشم عالم آن قدر زیبا است که مانند مروارید میدرخشد، و اوّل نظر
عالم بسوي حق دیدن همین زیبائی است و تا علم باین موجودات زیبا فراهم نشود زیبائی آن درك نمیشود و چون عالم شد و
زیبائیها را درك کرد، آن جمیل حقیقی را درك میکند، و چون توجّه عموم مردم باین حقایق مشکل است آن حضرت با اینکه
مثال مطلب را فهمانده است. یکی از علما اینکه مطلب من را دید و گفت: چه تناسب است میان علم و نظر بسوي حق!ّ چون علم
چیزي است و استفادهي از دیدناست مثال مطلب ر افهمانده است یکی از علما اینکه مطلب من را دید و گفت چه تناسب صورت
زیبا و لذّت آن چیز دیگر است، من بجواب گفتم: دیدن یک صورت زیبا و اندازه و رنگ و حالات جالب آن انسان را مسرور و
یکی از پنج وسیلهي فراهمی علم است بچیزي، پس اگر با دیدن اینکه زیبائیها نرمیهاي مطبوع آن « حس باصره » محظوظ میکند ولی
هم لمس شد و آواز خوش آن هم شنیده شد و هم شامه بوي خوش آنرا استفاده کرد و طعم خوب آن چشیده شد، آن وقت است
که کمال اطّلاع بر هویّت و ارزش آنچه دیده فراهم میشود و لذّت و دوستی بآن چند برابر خواهد شد [ صفحه 36 ] و اگر با اینکه
زیبائیهاي ظاهري مزایاي معنوي هم بود مثل علم و حلم و معرفت و شجاعت و عفت و حسن معاشرت و ادب و کرم، البتّه علم و
اطلاع باین خواص دوستی و معرفت و لذّت دیدار را چند برابر خواهد کرد، پس معلوم شد که نظر با همه اهمیّت مردم بآن فقطّ
وسیلهي علم است و ارزش دیگر ندارد و در برابر علم بسیار ناچیز است و بواسطهي احساس موجود ناچیز با حواس ظاهري امتیازات
ظاهري آن دلربا است و بوسیلهي علم خوبیهاي معنوي آن ما را شیفته و مفتون میکند، پس آن حقیقت که مافوق همهي موجودات
است و احساس ظاهري و باطنی ما از ادراکش عاجز است چون درك شود بالاترین لذّتها نصیب خواهد شد، پس ما پی علم میرویم
که اصل ادراك است، و دیدن یکی از وسائل آن است، و علم باید در دنیا فراهم شود تا در آن عالم از آن بهره برده شود، که
با « قطعا » 27 مجمع: إبن کثیر و کسائی و یعقوب «ِ قِطَعاً مِنَ اللَّیل » 876- مقصود همین است. -قرآن- 840 « یَسعی نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم »
خواندهاند که از مادهي « تتلوا » 30 مجمع: مردم کوفه « هُنالِکَ تَبلُوا » 26- سکون طاء قرائت کردهاند و دیگران با فتح آن. -قرآن- 1
خواندهاند، یعنی اختبار و امتحان میشوند، که مشتقّ « تبلوا » باشد، یعنی آنجا هر کس نامهي عملش را میخواند. و دیگران « تلاوه »
30 روح البیان: جنید را بخواب دیدند و پرسیدند: بر تو « وَ ضَ ل عَنهُم ما کانُوا یَفتَرُونَ » 20- بمعنی امتحان. -قرآن- 1 « بلاء » باشد از
چه گذشت! گفت طاحت تلک الاشارات، و فنیت تلک العبارات و ابیدت تلک الرّسوم، و غابت تلک العلوم، و ما نفعنا الّا رکیعات
42 هر گنج سعادت که خدا داد بحافظ || از یمن دعاي شب و ورد سحري بود یعنی: آن - یعنی: -قرآن- 1 « کنّا نرکعها فی السّحر
اشارات و رموز به پشیزي نیرزید و آن سخنان همه بیهوده بود و [ صفحه 37 ] آن رسم و روش سودي نداشت و همهي آن علوم
پنهان و نادیده ماند و سودي از چیزي ندیدیم مگر چند رکعت نماز سحر. سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل از مفسّرین
[ نوشتیم. [ صفحه 38
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 31 تا 44
قُل مَن یَرزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَ الأَرض أَمَّن یَملِک السَّمعَ وَ الَأبصارَ وَ مَن یُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت وَ یُخرِج المَیِّتَ مِنَ الحَی وَ مَن یُدَبِّرُ
الَأمرَ فَسَیَقُولُونَ اللّه فَقُل أَ فَلا تَتَّقُونَ [ 31 ] فَذلِکُم اللّه رَبُّکُم الحَقُّ فَما ذا بَعدَ الحَق إِلاَّ الضَّلال فَأَنّی تُصرَفُونَ [ 32 ] کَذلِکَ حَقَّت کَلِمَۀُ
رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَ قُوا أَنَّهُم لا یُؤمِنُونَ [ 33 ] قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه قُل اللّه یَبدَؤُا الخَلقَ ثُم یُعِیدُه فَأَنّی
تُؤفَکُونَ [ 34 ] قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن یَهدِي إِلَی الحَق قُل اللّه یَهدِي لِلحَق أَ فَمَن یَهدِي إِلَی الحَق أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لا یَهِدِّي إِلاّ أَن
صفحه 27 از 240
818 وَ ما یَتَّبِع أَکثَرُهُم إِلاّ ظَنا إِن الظَّن لا یُغنِی مِنَ الحَق شَیئاً إِن اللّهَ عَلِیم بِما یَفعَلُونَ - یُهدي فَما لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ [ 35 ] -قرآن- 1
[ 36 ] وَ ما کانَ هذَا القُرآن أَن یُفتَري مِن دُونِ اللّه وَ لکِن تَصدِیقَ الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ تَفصِ یلَ الکِتاب لا رَیبَ فِیه مِن رَب العالَمِینَ [ 37 ]
أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِه وَ ادعُوا مَن استَطَعتُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 38 ] بَل کَ ذَّبُوا بِما لَم یُحِیطُوا بِعِلمِه وَ لَمّا
یَأتِهِم تَأوِیلُه کَ ذلِکَ کَ ذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ الظّالِمِینَ [ 39 ] وَ مِنهُم مَن یُؤمِن بِه وَ مِنهُم مَن لا یُؤمِن بِه وَ رَبُّکَ
[ 725 وَ إِن کَذَّبُوكَ فَقُل لِی عَمَلِی وَ لَکُم عَمَلُکُم أَنتُم بَرِیئُونَ مِمّا أَعمَل وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمّا تَعمَلُونَ [ 41 - أَعلَم بِالمُفسِدِینَ [ 40 ] -قرآن- 1
وَ مِنهُم مَن یَستَمِعُونَ إِلَیکَ أَ فَأَنتَ تُسمِع الصُّم وَ لَو کانُوا لا یَعقِلُونَ [ 42 ] وَ مِنهُم مَن یَنظُرُ إِلَیکَ أَ فَأَنتَ تَهدِي العُمیَ وَ لَو کانُوا لا
429 معنی لغات: أنّی- کجا! چه وقت! - یُبصِرُونَ [ 43 ] إِن اللّهَ لا یَظلِم النّاسَ شَیئاً وَ لکِن النّاسَ أَنفُسَ هُم یَظلِمُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
چگونه، تصرفون- از اصرف یعنی برگرداند و جلوگیري کرد. تؤفکون- از مصدر افک بفتح اوّل بمعنی دروغ گفتن و کسی را از
رأیش برگرداندن، یهدّي- از مصدر اهتداء است که تاء تبدیل بدال شده است و ادغام شده است و بمعنی هدایت شدن و راه خود
یافتن است. الصم-ّ جمع اصم بمعنی کر، عمی- جمع اعمی بمعنی کور و نادان. ترجمه: 31 اي محمّد بکافران بگو: کی است کز
آسمان و زمین بشما روزي میدهد و کی اختیار دار گوش و چشم است و چه کس زنده از مرده و مرده از زنده بیرون میآورد و
زمینه سازي و تدبیر کار آفرینش میکند! آنها خواهند گفت: آنکه چنین کند خدا بود. آنگاه تو بگو: پس چرا ز نافرمانی او پرهیز
نمیکنید! 32 که همین خداي حقیقی پروردگار شما است و پس از حقیقت و درستی جز گمراهی نباشد، پس بکجا روي میآورید و
بچه چیز دل میبندید! 33 اینکه چنین است سرنوشت پروردگار تو بر بدکاران که مؤمن نمیشوند 34 باز بآنها بگو: کسی از اینها
که شریک حق می- دانید آغاز آفریدهاي کرد و سپس او را باز میگرداند! تو خود بگو: خدا است که آفریده را نمودار میکند و
زان پس آن را باز میآورد! پس چگونه دروغ میسازید [و بت میپرستید]! 35 و نیز از اینکه بیدینان بپرس آیا از آنها که شریک
خدا دانستهاید کسی هست که رهبر بحق و حقیقت باشد! خود بپاسخ بگو: خدا [ صفحه 39 ] رهنماي بحق است، و آیا آنکه رهبري
بحق کند شایستهتر است بفرمان روائی یا آنکه نتواند رهبري کند مگر که آمادهي رهبري شود و او را رهبري کنند! پس شما را چه
بر سر آمده است و چگونه داوري میکنید [که بت میپرستید]! 36 اینگونه مردم پیرو گمان خود هستند و البتّه گمان و پندار جاي
حق و حقیقت را نمیگیرد و خدا بآنچه میکنند [و بدنبال پندار خود میروند] دانا بود 37 ولی اینکه قرآن [پدیدهي پندار] و دروغ
ساختهي کسی نیست و نه از غیر خدا است بلکه آنچه کتاب آسمانی ز پیش بوده راست میشمارد و آن را یکایک نمودار و روشن
میکند و شک و دو دلی نباشد که ز پیشگاه پروردگار جهانیان است 38 ولی کافران گویند: محمّد دروغی ز خود ساخته تو
بپاسخشان بگو: اگر باین سخن خود راستگوئید یک سوره بمانند اینکه بیاورید و خدا را [که باور ندارید] بغیر از او هر که را توانید
[بیاري خود بخوانید] 39 بلی آنچه را درست فرا نگرفته و ندانستهاند دروغ میشمارند با اینکه هنوز تأویل آیات قرآن و هدف نهائی
و مواعید آن را ندیدهاند چنانکه کسانی پیش از ایشان سخن پیامبران دروغ شمردند و تو خود [سرگذشت مردم پیشین چو نوح و
لوط] بنگر که سر انجام ستمکاران چگونه بود! [باین روزگار نیز] گروهی 40 ز مردم قرآن پذیرند و گروهی [ستمگرند و]
نمیپذیرند و پروردگار تو بد خواهان را بهتر بشناسد 41 و اگر تو را دروغگو دانستند بگو: کار من براي من و کار شما براي خود
از آنچه کنم بیزارید و من ز کار شما بیزارم 42 و گروهی دیگر از اینکه مردم گوش بگفتهي تو فرا میدهند [که تو را بیازارند] پس
چگونه توانی بآنکه شنوائی ندارد، چیزي بگوش او رسانی با اینکه خرد نیز ندارد! 43 و گروهی [بچشم دشمنی] بتو مینگرند ولی
چگونه توانی راهنماي آن مردم شوي که با کوري چشم دل بینا ندارند 44 پس البتّه خدا بکس ستم نکند که مردم بخود ستم
31 مجمع: بعضی گفتهاند: -قرآن- «ِ مَن یُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت » : میکنند [چه آمادهي شنیدن و دیدن حق نمیشوند]. سخن مفسّرین
56-15 یعنی کی انسان از نطفه و نطفه از آدمی نمودار میکند! بعضی گفتهاند: یعنی [ صفحه 40 ] چه کسی از حیوان که بمیرد
بچهي شکمش را زنده بیرون میآورد و بچهي نارساي ناقص از شکم زنده، و بعضی دیگر گفتهاند: یعنی مؤمن از کافر و کافر از
صفحه 28 از 240
مؤمن متولّد میکند و اینکه آیه میفهماند که آنها اقرار داشتهاند که آفرینندهاي هست، ولی بعضی معتقد بتعدّد خدا و شرك بودهاند
و بعضی معتقد بواسطه بودهاند که در عبادت و وصول بقرب حق چیزهائی را شریک فرض میکردند و واسطهي میان خود و خداوند
میدانستند. عبده: ممکن است اینکه جملهها را با علوم و اکتشافات که پیوسته در پیشرفت هست مطابق کرد که موجودات زندهي
زمین از ماده مردهاي آفریده شده است که زمین باشد، چون بفرض جدا شدن آن از خورشید، پارهاي بوده است، بصورت موادّ
مجمع: مردم مدینه و إبن عامر « کَلِمَۀُ رَبِّکَ » . مذاب و سوزان، و باز از موادّ غذائی جامد بیجان نطفه و موجود جاندار درست میشود
20 عبده: بواسطهي همین قرائت إبن عامر در - بصورت جمع خواندهاند و دیگران بصورت مفرد قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « کلمات »
نوشته شده است. ابو الفتوح: نوشته است: معنی کلمه آن « کلمت » مصحف امام شاید مقصودش عثمان باشد بصورت تاي کشیده
خبر است که خداي داد و آنچه در لوح بنوشت از آنچه در سابق علم او رفته بوده است که ایشان ایمان نیارند. فخر: مقصود از
کلمهي خدا، یا اخبار و اطّلاع دادن خداوند است که آنها مؤمن نمیشوند، و یا علم و اطّلاع حق است از حال آنها که مؤمن نخواهند
شد و معنی اینکه جمله با ارتباط بجملهي جلو چنین است همان طور که ثابت است که بعد از حق جز گمراهی چیزي نیست، همان
طور هم کلمهي خدا ثابت است که مؤمن نمی- شوند. و یا همان طور که گناهکاري آنها ثابت است و مسلم همچنین کلمهي خدا
33 ابو السعود: اینکه جمله « أَنَّهُم لا یُؤمِنُونَ » . بر عذاب و گرفتاري آنها حق است و درست. روح البیان: یعنی واجب شد عذاب الهی
و مقصود تهدید بعذاب است. « حقّت کلمۀ » 27 [ صفحه 41 ] و یا بمنزلهي علّت است براي - قرآن- 1 - « کلمۀ ربّک » یا بدل است از
آخر آیت جلو و هم اینکه « تصرفون » 34 ابو السعود: یعنی چگونه شما را از حق منصرف بباطل میکنند، و در جملهي « فَأَنّی تُؤفَکُونَ »
جمله بصیغهي فعل مجهول گفته شده است براي اشعار به اینکه که شخص عاقل خود از حق بباطل و از راه راست ببیراهه و گمراهی
35 تبیان: عدّهاي گفتهاند: « أَمَّن لا یَهِدِّي إِلّا أَن یُهدي » 23- متوجّه نمیشود بلکه دیگري او را مجبور بچنین روش میکند. -قرآن- 1
شش قرائت نقل « یهدّي » 41 مجمع: در کلمهي - یعنی یا آنکه حرکت نمیکند مگر که حرکتش دهند و او را بجنبانند. -قرآن- 1
کرده است که مولود از تشدید و تخفیف دال است و هم حرکات مختلف یاء و هاء گفتهاند: مقصود باین جمله ملائکه و جن است
که اگر راهنمائی شوند، براه راست میروند. و بعضی گفتهاند: مقصود رؤسا و پیشوایان هستند که رهبر بضلال و گمراهی هستند. و
إِن الظَّن لا یُغنِی » . هم گفتهاند: یعنی مگر اینکه خداوند بآنها وسیلهي عقل و فهم بدهد آنگاه اگر براه راست بروند هدایت میشوند
36 تبیان: حق وقتی درك میشود که معلوم باشد ولی اگر مظنون بود چون احتمال خطا در آن راه دارد حق نیست و راه «ِّ مِنَ الحَق
صواب نخواهد بود. البتّه گاهی ظن و گمان موجب حکم و وسیلهي عمل میشود، اگر دلیلی از عقل و شرع بر آن باشد، و اگر دلیل
بر پذیرفتن مظنون نبود و دلیل بر تشخیص درستی و نادرستی آن داشته باشیم عمل بآن مظنون جایز نیست، زیرا اینکه کار مثل آن
45 روح البیان: در مثنوي است: وهم افتد در خطا و در غلط || عقل - است که از معلوم دست برداریم و پی مظنون برویم. -قرآن- 1
باشد در اصابتها فقطّ کشتی بیلنگر آمد مرد شرّ || که ز باد کژ نیابد او حذر لنگر عقل است عاقل را امان || لنگري دریوزه کن از
عاقلان بعضی از عارفین گفتهاند: اگر ایمان در ظاهر دل بود آدمی هم دنیا و هم آخرت را دوست میدارد که گاهی دلش با حق و
گاهی با خود است، ولی اگر [ صفحه 42 ] باطن دل را ایمان فرا گرفت دنیا را دشمن میدارد و از خواستهها رو گردان میشود و اینکه
درجه بجز بجذبهي الهی فراهم نمیشود، حافظ گفته است: سالها پیروي مذهب رندان کردم || تا به فتواي خرد حرص بزندان کردم
من بسر منزل عنقا نه بخود بردم راه || قطع اینکه مرحله با مرغ سلیمان کردم عبده: علماء باین آیه استدلال کردهاند که در عقاید
علم و یقین لازم است و ایمان از تقلید درست نیست، و البتّه ایمان بواجبات و محرّمات قطعی هم باید مولود قطع و یقین باشد. و
اینکه مطلب مشهور میان علماء که احکام تکلیفی عملی، بدلیل ظنّی ثابت میشود، درست نیست چون دلیل ظنّی وسیلهي ایمان
نمیشود و تصدیق مطلب مظنون ایمان شمرده نمیشود، و مطالب اجتهادي که بدلیل ظنّی درست میشود براي آسودگی از حیرت و
36 تبیان: اینکه جمله تهدید کافران و بتپرستان است. «ٌ إِن اللّهَ عَلِیم » . سرگردانی است و جلوگیري از رأي بمیل و هواي نفس است
صفحه 29 از 240
37 طبري: یعنی اینکه قرآن از جانب خدا فرستاده شده است با اینکه «ِ وَ لکِن تَصدِیقَ الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ تَفصِیلَ الکِتاب » 26- -قرآن- 1
کتابهاي آسمانی سابق را هم قبول دارد و درست و راست میشمارد و هم روشن میکند کتاب نوشته شده و وظائف معین شدهي
69 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی راست میشمارد آنچه در جلو دارد بآینده که قیامت و حسابی و پاداش - براي امت محمّد. -قرآن- 1
باشد. و وسیله است براي توضیح معانی در قرآن مربوط باحکام حلال و حرام و بعضی گفتهاند: یعنی وسیلهي توضیح و استدلال
37 عبده: یعنی سورهاي بگویند که در اسلوب و نظم و اثر و راهنمائی و علوم مانند قرآن باشد و «ِ فَأتُوا بِسُورَةٍ مِثلِه » . امور دینی است
بیشتر علماي علم کلام بر درستی و پیغمبري آن حضرت باین آیه و نظائر آن استدلال کردهاند که چون عرب را دعوت کرد بآوردن
29 [ صفحه 43 ] دعواي پیغمبر و اگر میتوانستند - همانند قرآن و آنها عاجز شدند، خود دلیل است بر اعجاز قرآن و درستی -قرآن- 1
همانند آن درست میکردند زیرا با آن کوشش در مبارزه و خرج سرمایه و از دست دادن جوانان و مردان بایستی با اینکه وسیله
ارزش سخن او را در نظر عرب کم کنند. و بیشتر آنها که بحث در اعجاز قرآن کردهاند که عرب را عاجز کرده است بواسطهي
امتیازات لغوي و فصاحت و بلاغت دانستهاند، ولی در تفسیر آیات پانزدهم و شانزدهم اینکه سوره گفتیم که اعراب چون قرآن را
مافوق قدرت خود دیدند آنرا جادو شمردند، و عموم عرب و ملل غیر عرب تشخیص دادند که قرآن بصنعت و هنر جادو درست
نشده است بلکه معجزه است از جهت اسلوب و نظم و معنی و هدایت و قوانین و اخبار بغیب که از قدرت خود پیغمبر هم خارج
بوده است و او واسطهي تبلیغ بوده است باین مجموعهي علوم عالیه در عقاید و آداب و احکام دینی و اجتماعی و وسیلهي بالا بردن
39 تبیان: یعنی آنها که مدعی هستند قرآن درست شدهي «ِ بَل کَذَّبُوا بِما لَم یُحِیطُوا بِعِلمِه » . افکار و تصفیهي نفوس و اصلاح بشر
محمّد است و دروغ چون مطلع بآن نیستند دروغ شمردند. و چون قسمتی از مطالب قرآن قابل فهم همه کس نیست و بایستی با دقت
وَ لَمّا » 48- و فکر و مراجعه بپیغمبر، فهمیده شود مثل آیات متشابه، و کفار چون نتوانستند آنها را بفهمند دروغش شمردند. -قرآن- 1
بعضی مفسّران « یؤل الیه عاقبۀ الامر » 39 ابو الفتوح: نوشته است: تأویل آن هنوز بایشان نیامد و تأویل آن باشد که «ُ یَأتِهِم تَأوِیلُه
33 مجمع: یعنی آنچه در - گفتند: مراد بتأویل تفسیر است. و ضحّاك گفت: آنچه عاقبت با آن شود از ثواب و عقاب. -قرآن- 1
قرآن وعده داده شده است و عاقبت کار کافران معیّن شده است هنوز نمودار نشده است، و بعضی گفتهاند: یعنی چون در قرآن
مطالبی است که خود نمیفهمند، و از پیغمبر [ص] نمیپرسند که آن حضرت را قبول ندارند، پس معنی آنرا نفهمیدهاند. و خلاصهي
معنی آیه اینکه است: آنچه را نفهمیدند دروغ دانستند و از آن مطّلع نشدند و اگر تحقیق میکردند و از پیغمبر میپرسیدند میفهمیدند
و بآن مطّلع میشدند، و از امام صادق علیه السّلام نقل شده [ صفحه 44 ] است: خداوند اینکه مردم را با دو آیت قرآن تربیت کرده
-2 آنچه را «َّ أَ لَم یُؤخَ ذ عَلَیهِم مِیثاق الکِتاب أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه إِلَّا الحَق » است: 1- تا چیزیرا ندانند نگویند. بموجب اینکه آیه
تا آخر. و گفتهاند علی علیه السّلام، جملهي «ِ بَل کَ ذَّبُوا بِما لَم یُحِیطُوا بِعِلمِه » نمیدانند مردود و نامقبول نشمرند، بموجب اینکه آیه
فَأَعرِض عَن » را از اینکه آیه « قیمۀ کل امرأ ما یحسنه » را از اینکه آیه استفاده و استخراج فرموده است، و جمله « النّاس اعداء ما جهلوا »
وَ لَتَعرِفَنَّهُم فِی لَحنِ » را از اینکه آیه « تکلّموا تعرفوا » و جملهي «ِ مَن تَوَلّی عَن ذِکرِنا وَ لَم یُرِد إِلَّا الحَیاةَ الدُّنیا ذلِکَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلم
40 «ِ وَ مِنهُم مَن یُؤمِن بِه وَ مِنهُم مَن لا یُؤمِن بِه » 747- 653 -قرآن- 705 - 339 -قرآن- 537 - 220 -قرآن- 292 - قرآن- 126 - .«ِ القَول
مجمع: یعنی آنها که دروغ شمردند و نپذیرفتند چون جاهل و بیخرد بودند، ممکن است در آینده مطّلع بشوند و مؤمن شوند و
وَ إِن » 67- عدّهاي هم با همه نموداریهاي حقیقت ممکن است بواسطه بیخردي یا خودپسندي و سرسختی مؤمن نشوند. -قرآن- 1
43 مجمع: گفتهاند: میان - 41 طبري: إبن زید گفته است: اینکه آیه منسوخ است بآیت جهاد. -قرآن- 1 « کَ ذَّبُوكَ فَقُل لِی عَمَلِی
اینکه آیه با آیت جهاد ناسازگاري نیست که منسوخ باشد، چون نتیجهي اینکه تهدید است و کنارهگیري و اینکه معنی منافی با
42 نیشابوري: سختی و شدّت دشمنی بآن اندازه موجب بدبینی است که علاوه « وَ مِنهُم مَن یَستَمِعُونَ إِلَیکَ » . دشمنی و جنگ نیست
از ندیدن خوبی پیوسته پی بدیها است و آنچه از دشمن خود میبیند بدي است و زشتی و در برابر خوبیها او کور است و اگر از اینرو
صفحه 30 از 240
به پیغمبر [ص] اعلام شده است که اینکه اعراب گوش بقرآن و احکام آن میدهند و تو را با دلیلهاي پیغمبري و امتیازات شخصی
میبینند ولی دشمنی آنها جلوگیر از شنیدن و فهمیدن و دیدن و پذیرفتن حق است، اینها بیماري هستند، غیر قابل علاج و تو
41 [ صفحه 45 ] بیبصیرت هستند، و چون - نمیتوانی اینکه کري و کوري را علاج کنی بخصوص که کر بیخرد و کور -قرآن- 1
بصورت جمع گفته شده است و براي « یستمعون » آنها که قرآن میشنوند بیش از آنها هستند که پیغمبر می- بینند، براي دستهي اوّل
که در لفظ مفرد است مطابق شده است. سخن ما: 1- جملهي « من » بصورت مفرد آورده شده است و با کلمهي « ینظر » دستهي دوّم
تا آخر شاید اشاره باشد باساس خداشناسی و بهتر طریقهي راهیابی بتوحید، و توضیح اینکه مطلب بطوري «ِ یُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت »
که مکرّر در درس گفتهایم اینکه است که ما میبینیم در اینکه کرهي زمین و زیستگاه خودمان جلوتر و سادهتر وسیلهي پیدایش
موجودات زمین است و دریا و آفتاب که از تابش آفتاب بدریا تولید باران میشود که آن نیز وسیلهي پیدایش موجودات است. و جز
اینکه سه عامل اصلی موجب دیگر در عالم دیده نمیشود، و فقطّ ترکیب و تأثیر اینکه سه در یکدیگر وسیله است که در اعماق
دریاها و دل زمین و میان جنگلها و درون کوهها انواع عناصر و معادن و گیاه و حیوان پیدا شده است با هزاران قوّه و خاصیّت
مختلف که هر یک باز موجب پیدایش موجودات دیگر است، پس نتیجه اینکه شد که وسیلهي پیدایش موجودات قوّه و خاصیّت و
طبیعت است که در خود اینکه سه عامل اصلی نهفته است و یا منشعب از آنها است. در دنبالهي اینکه استنتاج بیک حقیقت غیر قابل
انکار متوجّه میشویم که انواع عناصر و موجودات آبی و خاکی و نباتی بیک روش معیّن یک نواخت تحت تأثیر خواص طبیعت در
تغییر و جنبش هستند و هیچگونه تنوّع و عمل ارادي و اختیاري در آنها مشاهده نمیشود، ولی در موجودات جاندار حرکات و
اعمالی متنوّع، علاوه بر جنبشهاي طبیعی و یکنواخت دیگر موجودات دیده میشود، بطور مثال درخت در جنگل سالها بجاي خود
باقی است اگر آب و آفتاب باو رسد بعمل حیاتی و جنبش خود ادامه میدهد و میماند و گر نه خاصیّتش نابود میشود و خشک
میگردد، ولی کلاغ صبح که گرسنه و تشنه است میتواند از لانه بلند بشود، و باطراف بگردد و آب و دانهي خود را پیدا کند و با
- طبیعت در مبارزه است که بدل درختهاي مرتفع لانه میسازد و تخم و جوجهي خود را از سقوط و نابودي حفظ میکند -قرآن- 23
59 [ صفحه 46 ] و موش میتواند اعماق زمین را سوراخ کند تا بطعمهي خود برسد، پس در دسته جاندار- ها علاوه بر قوّه و نیرو که
در همهي موجودات نهفته است و وسیلهي پیدایش و بقاي آنها است خاصیّت توانائی و قدرت هم در آنها یافت میشود، و اینکه
تشخیص قدرت و توانائی در موجودات جاندار رهبري میکند بدیدن قدرت در بالاترین نوع جاندار که انسان است و او از اینکه
نعمت باندازهاي بهرهمند است که خاصیّتها و قواي نهفتهي در طبیعت را که خود مولود و مرکّب از آنها است باختیار خود در آورده
است و بر آنها فرمانروائی میکند، و معلوم نیست تا چه اندازه از آن استفاده خواهد کرد و دامنهي قدرت او بکجا میرسد، و باز اینکه
نموداري قدرت در انسان وسیلهي رهبري است باین که قدرت غیر از طبیعت و خواص فیزیکی و شیمیائی است که وسائل پیدایش
موجودات هستند، و قدرت حقیقتی است بالاتر و مافوق همه چیز و فرمانده و اختیاردار، و چون اینکه قدرت مافوق طبیعت از خارج
جهان نیامده است، چون مرز و بوم و سر حدّي نیست که از آنجا فرود آید پس حقیقتی است سرمدي و نامحدود که نمونهاي از آن
در انسان نمودار شده است، و حیات و جانداري نشان میدهد که قدرت غیر از طبیعت است و طبیعت پدیدهي قدرت است، و در
آیه که سؤال شده است: چه کسی از مرده زنده درست میکند و از زنده مرده درمیآورد اشاره برمز حیات است که رهبر بتوحید
است و نشاندهنده قدرت بیآغاز و انجام است بر آفرینش لایتناهی که انسان بموجب غریزه و فطرت خود آنرا میپرستد و بپیشگاه
شاید اشاره باشد باین مطلب که هرگز با ظن و گمان حقیقت «ِّ إِن الظَّن لا یُغنِی مِنَ الحَق » آن قدرت سجده میکند، 2- جملهي
درك نمیشود و نباید در زندگی بگمان اطمینان شود و انسان باید پی علم و یقین باشد و خود مرد استدلال و کنجکاوي، و بحث و
فحص باشد نه بگمان و تقلید دیگران قناعت کند، البتّه اینکه جمله نمیفهماند که بظن و گمان نباید اعتنا کرد، بلکه میگوید گمان
از حق بینیاز نمیکند، یعنی خود گمان وسیله حق جوئی است که باید دنبالهي مظنون تعقیب شود تا بعلم برسد، ولی در آنچه علمش
صفحه 31 از 240
1603 [ صفحه 47 ] ناچار از دنبالگیري - ممکن نیست البته گمان یگانه راه آرامش وجدان است در آنجا که کسی -قرآن- 1559
بانجام کاري باشد مثل وظائف دینی و یا اعمال تجربی و گر نه بگمانهاي فاسد بخصوص در روابط با اشخاص و خوب و بد مردم
بگمان هم نباید اعتنا شود مثل بدگمانی و سوء ظن بمردم. در تفسیر صفی گفته است: چون گمان از نفس نابینا بود || هم یقین از
[ عقل کار افزا بود عقل برهان آورد اندیشه جنگ || او بود واسع مجال اینکه سینه تنگ [ صفحه 48
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 45 تا 56
وَ یَومَ یَحشُرُهُم کَأَن لَم یَلبَثُوا إِلاّ ساعَۀً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَینَهُم قَد خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ [ 45 ] وَ إِمّا نُرِیَنَّکَ
بَعضَ الَّذِي نَعِدُهُم أَو نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَینا مَرجِعُهُم ثُم اللّه شَ هِیدٌ عَلی ما یَفعَلُونَ [ 46 ] وَ لِکُ ل أُمَّۀٍ رَسُول فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم قُضِ یَ بَینَهُم
بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُونَ [ 47 ] وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الوَعدُ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 48 ] قُل لا أَملِک لِنَفسِی ضَ  را وَ لا نَفعاً إِلاّ ما شاءَ اللّه لِکُلِّ
658 قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم عَذابُه بَیاتاً أَو نَهاراً ما ذا - أُمَّۀٍ أَجَ ل إِذا جاءَ أَجَلُهُم فَلا یَستَأخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَستَقدِمُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
یَستَعجِل مِنه المُجرِمُونَ [ 50 ] أَ ثُم إِذا ما وَقَعَ آمَنتُم بِه آلآنَ وَ قَد کُنتُم بِه تَستَعجِلُونَ [ 51 ] ثُم قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الخُلدِ هَل
تُجزَونَ إِلاّ بِما کُنتُم تَکسِبُونَ [ 52 ] وَ یَستَنبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُل إِي وَ رَبِّی إِنَّه لَحَقٌّ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِینَ [ 53 ] وَ لَو أَن لِکُل نَفس ظَلَمَت ما
591 أَلا إِن لِلّه ما فِی - فِی الَأرض لافتَدَت بِه وَ أَسَرُّوا النَّدامَۀَ لَمّا رَأَوُا العَذابَ وَ قُضِ یَ بَینَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لا یُظلَمُونَ [ 54 ] -قرآن- 1
182 معنی - السَّماوات وَ الَأرض أَلا إِن وَعدَ اللّه حَقٌّ وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 55 ] هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 56 ] -قرآن- 1
لغات: امّۀ- دسته، صنف روش، هنگام، قد و بالاي آدمی، اجل- آخر وقت و هنگام مرگ، ساعۀ- وقت حاضر، جزئی از شب و
روز، یستعجل- وادار میکند و فرمان میدهد بشتاب در کار. ترجمه: 45 و بآن روز که اینکه بیدینان را برستاخیز فراهم کنیم پندارند
یک ساعت بدنیا نبودهاند و یکدگر را در میان خود میشناسند و البتّه آنها که دیدار حق باور نداشتند بآن روز زیانبردهاند و راه
بسوئی نبرند 46 پس خواه چیزي از آنچه وعده کردهایم بر سرشان آوریم و بتو بنمائیم و یا پیش از آوردن آن مرگ تو را رسانیم
[که آزار اینکه کافران نبینی] سر انجام بازگشتشان بسوي ما باشد و آنگاه مائیم گواه آنچه کردهاند 47 چون براي هر ملّتی پیامبري
بوده است و با آمدن پیامبرشان [و نمودن راه خوب و بد بایشان] همانا داوري میانشان بداد باشد و بر کس ستم نشود [چه هر که
گرفتار شود سزاي او است که دانسته است و بد کرده است] اینکه کافران بتو گویند: اگر اینکه که شما مسلمانان گوئید راست است
پس کی خواهد آمد! تو بگو: 48 من توان سود و زیان خود ندارم مگر آنچه خدا بخواهد و هر مردمی را سر انجامی بود و چون
روزگار آن رسد دمی پس و پیش نمیشود 49 بآنها بگو: چه گمان میبرید! اگر آزار خداوندي بشب یا بروز بر سرتان آید آن
چگونه بود که گنه- کاران آن را میخواهند که زود برسد [و گویند: اگر اینکه راست بود کی بیاید] 50 آیا پس از آنکه گرفتاري
خداوندي بر سرشان آید هماندم مؤمن شوند! با اینکه به لاغ و فسوس شتاب میکردند که چرا زود نمیرسد 51 وز آن پس که
گرفتاري ز سوي حق رسید بستمکاران گویند: آزار جاودانی بچشید که جز بآنچه کوشیدید سزا نهبینید. 52 اینکه کافران درستی
خبر قرآن و رستاخیز از تو میپرسند [که میشود آن را باور کرد!] تو بگو: سوگند بپروردگار من که آن دوست است و شما
جلوگیر آن نتوانید شد 53 و اگر آنکه ستم کرده [و براه حق نرفته] آنچه در زمین است مال او باشد [ صفحه 49 ] چو آزار خداوندي
بیند همهي آن را بجان خرید خود دهد تا پشیمانی [و گرفتاري خود دور کند و] بپوشاند ولی داوري میان آنها بداد شود و بر کس
ستم نرود 54 پس همه خبردار باشند: آنچه در آسمانها و زمین است مال خداوند است و وعدهي او درست است [و دگرگون
وَ یَومَ » : نمیشود] و لیکن بیشتر مردم ندانند که 55 او زنده میکند و مرگ میآورد و شما را بسوي او بازگردانند. سخن مفسّرین
با نون خوانده است و دیگران با یاء قرائت کردهاند، و ضحّاك گفته است « نحشر » 45 مجمع: حفص « یَحشُرُهُم کَأَن لَم یَلبَثُوا إِلّا ساعَۀً
معنی جمله اینکه است که آن روز درازي زندگی دنیا در نظرشان مانند یک ساعت است، و دیگري گفته است: یعنی چون
صفحه 32 از 240
استفادهي از زندگی کم بوده است، آن مدت در نظر آنها مانند یک ساعت خواهد بود. و إبن عبّاس گفته است: یعنی مدت توقف
45 تبیان: یعنی آن روز زیان دوران زندگی یکدگر را معرّفی « یَتَعارَفُونَ بَینَهُم » 73- در قبر را مانند یک ساعت میپندارند. -قرآن- 15
27 تأویلات کاشانی: بمناسبت دوستی سابق و رابطهي هويپرستی و همجنسی - میکنند و بیاد میآورند و مذاکره میکنند. -قرآن- 1
در پیروي شهوات شناسائی میان آنها هست تا آنکه اگر بواسطهي اختلاف خواسته ها و تفاوت هیأت و وضع حاصلهي از کمالات
نشئهي ثانوي میانهي آنها ناسازگاري فراهم شود معرفت و شناسائی تبدیل بناشناسی شود. عبده: یعنی مدّت توقّف آنها باندازهي کم
در نظرشان نمودار است که به اندازهي یک ساعت مدّت شناسائی و معارفه بیش نیست مانند آنکه خویشاوندان و همسایگان بتوانند
یکدیگر را بشناسند. فخر: مراد از اینکه جمله شناسائی با سرزنش است که هر یک دیگري را سرزنش میکند که تو من را گمراه
46 مجمع و دیگران: مقصود گرفتاري کافران است بجنگ بدر و « وَ إِمّا نُرِیَنَّکَ بَعضَ الَّذِي نَعِدُهُم » . کردي و چنین گرفتار نمودي
47 فخر: مقصود اینکه است که خداوند هیچ ملّتی را از رهبر و «ٌ وَ لِکُل أُمَّۀٍ رَسُول » [ 51 [ صفحه 50 - فتح مکّه و غیر آن. -قرآن- 1
براي اینکه عالم باشد که پس از تبلیغ پیغمبران، آنها « فَإِذا جاءَ رَسُولُهُم قُضِیَ بَینَهُم » مربّی محروم نکرده است، و ممکن است جملهي
که نافرمانی کردند عذري ندارند و گرفتاريشان در عالم دیگر نتیجهي عمل خود آنها است و عین عدالت است و ظلمی نیست. و
ممکن است مقصود آمدن پیغمبران است براي محاسبه محشر که آنها شهادت بدهند که ما راهنمائی کردیم و اینکه مردم نپذیرفتند
49 تا آخر آیت بعد « قُل أَ رَأَیتُم إِن أَتاکُم » 194- 31 -قرآن- 151 - و در نتیجه محکوم بعدالت خواهند بود نه بظلم و ستم. -قرآن- 1
88 یعنی پس از آنکه معلوم شد آئین آفرینش و حوادث تخلّف ناپذیر - 34 -قرآن- 58 - ابو السّعود: -قرآن- 1 « کُنتُم بِه تَستَعجِلُونَ »
است و مرگ معیّن در وقت خود میرسد، شما میدانید آنچه معیّن شده است اگر بر شما آمد در چه حادثهاي بحث کردهاید و بشتاب
آنرا خواستهاید! سخن ما: همان ترجمه و گفتهي دیگران است.
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 57 تا 67
یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَتکُم مَوعِظَ ۀٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُديً وَ رَحمَۀٌ لِلمُؤمِنِینَ [ 57 ] قُل بِفَضل اللّه وَ بِرَحمَتِه فَبِذلِکَ
فَلیَفرَحُوا هُوَ خَیرٌ مِمّا یَجمَعُونَ [ 58 ] قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَلَ اللّه لَکُم مِن رِزقٍ فَجَعَلتُم مِنه حَراماً وَ حَلالاً قُل آللّه أَذِنَ لَکُم أَم عَلَی اللّهِ
تَفتَرُونَ [ 59 ] وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ یَومَ القِیامَۀِ إِن اللّهَ لَذُو فَضل عَلَی النّاس وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَشکُرُونَ [ 60 ] وَ ما
تَکُون فِی شَأن وَ ما تَتلُوا مِنه مِن قُرآن وَ لا تَعمَلُونَ مِن عَمَل إِلاّ کُنّا عَلَیکُم شُهُوداً إِذ تُفِیضُونَ فِیه وَ ما یَعزُب عَن رَبِّکَ مِن مِثقال ذَرَّةٍ
858 أَلا إِن أَولِیاءَ اللّه لا خَوف عَلَیهِم وَ - فِی الأَرض وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِکَ وَ لا أَکبَرَ إِلاّ فِی کِتاب مُبِین [ 61 ] -قرآن- 1
لا هُم یَحزَنُونَ [ 62 ] الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ [ 63 ] لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ لا تَبدِیلَ لِکَلِمات اللّه ذلِکَ هُوَ الفَوزُ
العَظِیم [ 64 ] وَ لا یَحزُنکَ قَولُهُم إِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 65 ] أَلا إِن لِلّه مَن فِی السَّماوات وَ مَن فِی الأَرض وَ ما یَتَّبِعُ
547 هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم اللَّیلَ لِتَسکُنُوا - الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه شُرَکاءَ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُونَ [ 66 ] -قرآن- 1
134 [ صفحه 51 ] معنی لغات: شأن- هر کار مهم،ّ حالت، بطور - فِیه وَ النَّهارَ مُبصِ راً إِن فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوم یَسمَعُونَ [ 67 ] -قرآن- 1
کلّی حال و کار و طبع شخص. تفیضون- از مصدر افاضه بمعنی ریختن اشک و آب، خالی کردن ظرف، سر ریز کردن ظرف
بواسطهي پر کردن، مردم از جائی متفرّق و پراکنده شدن، بسخن و کلامی توجّه کردن و بشتاب هجوم آوردن، بر کسی هجوم
کردن و چیره شدن، یعزب- از مصدر عزوب با ضم عین و زاي بمعنی دوري و پنهانی و پوشیدگی، و زمین غیر مسکون. ترجمه: 56
اي آدمیزادها از سوي پروردگار شما پندي آمده است برايتان که بهبود بیماري دلهاست و مؤمنان را رهبري است و مهربانی، 57
اي محمّد بگو [اینکه پند و بهبود که قرآن است] بخشش و مهر خداوندي است که باید بآن شاد باشند چه آن بهتر است ز هر چه
براي خود فراهم میکنند 58 [از مردم بیدین بپرس]: چه میاندیشید در آنچه خدا بروزي شما فرو فرستاده که دستهاي از آن را
صفحه 33 از 240
حلال میکنید و دستهاي حرام میکنید! آیا او بشما فرمانی کرده است یا بخدا دروغ میبندید! 59 آنها که بر خدا دروغ میبندند
چه گمان برستاخیز دارند که بر سرشان چه آید! البتّه خداوند بخشندگی بمردمان دارد ولی بیشترشان سپاسگزار نیستند [که نعمتهاي
او را حلال و حرام میکنند وز خود دروغ میسازند] [ صفحه 52 ] و بدانید 60 بکاري سرگرم نیستید و ز پند پروردگار خود قرآنی
نمیخوانید و چیزي انجام نمیدهید مگر از آنگاه که روي بآن کنید ما گواه کارتان باشیم چه ذرهاي در آسمان و زمین ز علم
پروردگارت نهان نباشد و نه ز موري ریز خردتر و نه بزرگتري باشد جز که در نبشتهاي آشکار بود 61 پس آگاه بودید که بر
دوستان خدا بیمی نرود و نه اندوهناك شوند [چه دانند آنچه نکو کردهاند بپیشگاه دوست پایدار است و نمودار] 62 که آنها مردمی
مؤمن و پرهیزگارند، 63 و نویدشان دادهاند که بدنیا و آخرت آسوده هستند و [البتّه اینکه آسودگی بسرنوشت خداوندي است و
سخن اوست که] هیچ گونه دگرگونی بآن راه ندارد و برترین رستگاري همین است و بس، 64 پس اي محمّد سخن دشمنان، تو را
اندوهناك نکند که هر برتري و بزرگی ویژهي خداوند است و او شنوا و دانا است [بآنکه شایستهي مهربانی و سروري است و آنکه
سزاوار خشم و خواري است] 65 و خبردار باشند: هر چه بآسمانها و زمین است مال خدا است و هم آنچه بیدینان بجاي خدا
شریکان براي او میدانند [آفریدهي او و بفرمان اویند] و ایشان جز بگمان بدنبال چیزي نمیروند و جز با حدس و پندار سخنی
نمیگویند 66 با اینکه همان آفریدگار است که شب برايتان کرد تا در آن بیارامید و روز براي بینائی کار و زندگی که همانا در
قُل » : اینکه پیدایش شب و روز نشانهها و آیات قدرت خداوندي است براي مردمی که بسخن حق گوش فرا دهند. سخن مفسّرین
مفید یک معنی است و « فَبِذلِکَ فَلیَفرَحُوا » 57 مفسّرین اینکه جمله را طوري معنی کردهاند که با جملهي بعد «ِ بِفَضل اللّه وَ بِرَحمَتِه
بنقل مجمع زجّ اج گفته است: دوّم بدل از اوّل است و معنی چنین است: شاد باشید بفضل و رحمت خدا. ولی در ترجمهي ما
-54- است، و جملهي دوّم خود دنباله و نتیجهي مفاد اولی است. -قرآن- 15 « ذلک » جملهي اوّل خبر مبتداي محذوف است که
156 و در معنی فضل و رحمت مجمع گفته است: قرآن است و محمّد [ص] از ابو- سعید خدري و دیگران نقل کرده - قرآن- 131
است که فضل قرآن است و رحمت اسلام، و از امام باقر علیه السّلام نقل کرده است: فضل پیغمبر [ص] است و رحمت علی علیه
با تاء و یاء قرائت شده است.و نیز « ممّا یجمعون » و نیز جملهي «6» 57 مجمع با یاء و تاء قرائت کردهاند « السّلام. [ صفحه 53 ] لیَفرَحُوا
تا آخر آیه 58 طبري: «ُ قُل أَ رَأَیتُم ما أَنزَلَ اللّه » 58- 15 -پاورقی- 56 - با تاء و یاء قرائت شده است. -قرآن- 1 « ممّا یجمعون » جملهي
مقصود آئین عرب است که در آیات دیگر یاد شده است مثل بحیره و سائبه و زراعتهاي مختص بتها که بر خود حرام میکردند. -
مجمع: با کسر و ضم زاي قرائت شده است، [یعنی دور و غائب نباشد از پروردگار تو هیچ چیز هر قدر «ُ وَ ما یَعزُب » 40- قرآن- 1
60 مجمع: «ٍ وَ لا أَصغَرَ مِن ذلِکَ وَ لا أَکبَرَ إِلّا فِی کِتاب مُبِین » 17- اندك باشد و لو بمقدار ذرّهاي در زمین یا آسمان]. -قرآن- 1
نوشتهاي است که پیش از آفرینش همه چیز در آن ثبت شده «ٍ کِتاب مُبِین » کلمات اصغر و اکبر با ضم و فتح راء قرائت شده است و
61 فخر: مقصود آنها هستند که در کمال قوّت «ِ أَلا إِن أَولِیاءَ اللّه » 160- 70 -قرآن- 142 - است و آن لوح محفوظ است. -قرآن- 1
- که ایمان کمال نظري و تقوي کمال عملی است. -قرآن- 1 « آمنوا و اتقوا » نظري و عملی هستند، چون توصیف شدهاند بجملههاي
32 ابو الفتوح: سعید بن جبیر گفت: از پیغمبر پرسیدند: اولیاء اللّه چه کسانی هستند! فرمود: آنهائی که چون مردم ببینندشان خداي
بخاطرشان رسد و باز فرمود: آنها مردمی هستند که با یکدیگر دوست و یکدلند نه بواسطهي خویشی و آشنائی و معاملات مالی،
[ بلکه براي خدا و رابطهي انسانیّت و بس. فخر: در علم اشتقاق معیّن است که ترکیب واو، و لام، و یاء مفید معنی [ صفحه 54
نزدیکی است، پس ولی هر کس نزدیک باو است و چون ولی خدا نزدیکی مکانی به خدا ندارد، پس در دل نزدیک به او است که
غرق در معرفت است و آنچه میبیند نشانهي قدرت او میبیند و آنچه میشنود آیت حق بگوشش میرسد، و اگر سخنی بگوید ثناي
او خواهد گفت و اگر جنبشی کند بسوي حق است و براي او و آنچه بکوشد در طاعت خداوندي است، با چنین حال در آخر
اللّه وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم » درجهي قرب بحقیقت خواهد بود، و چنین شخص ولی خدا است و خدا اولی او بموجب اینکه آیه
صفحه 34 از 240
و متکلّمین گفتهاند: ولی خدا کسی است که عقیده درست با دلیل صحیح داشته باشد، و عملش مطابق « مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ
61 تبیان: چون ممکن است بعضی مردم بدکار گرفتار باشند و عاقبت آسوده « لا خَوف عَلَیهِم » 598- دستور دین باشد. -قرآن- 514
22 فخر: - شوند، اینکه جمله اشاره باشد بآنهائی که هیچگونه گرفتاري ندارند و ترس از عواقب بد برايشان متصوّر نیست. -قرآن- 1
بعضی از عارفین گفتهاند: ولی خدا در آخر درجهي نزدیکی بخدا است و مستغرق در معرفت او که غیر حق چیزي بخاطرش
نمیرسد، پس در دل او جاي براي خوف باقی نمیماند، و اینکه حالت بالاتر درجهاي است که تا شخص آنرا نچشد نمیتواند چنین
25 طبري و فخر: یعنی بر - 61 تبیان: مقصود از حزن شدّت خوف است. -قرآن- 1 « وَ لا هُم یَحزَنُونَ » . حال را بشناسد و تصدیق کند
گذشته و دوران زندگی اندوهناك نیستند چون چیزیرا تلف و نابود نکردهاند. کشف الأسرار نوشته است: اولیاي خدا ایشانند که
ظاهرشان باحکام شرع آراسته، باطنشان بگوهر فقر افروخته، برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تا بد عنبر عشق بوي دهد،
اگر بعاصی نظر کنند مطیع گردد، اگر بزنار داري دیده باز کنند مقبول و محفوظ درگاه عزّت شود چنان که از آن عزیز روزگار و
سید عصر خویش، شبلی باز گویند که وقتی بیمار گشت و خلیفهي روزگار او را دوست داشتی، بوي رسید که شبلی بیمار است
طبیبی ترسا بود سخت حاذق او را بشبلی [ صفحه 55 ] فرستاد تا مداوا کند، طبیب آمد و شبلی را گفت: اي شیخ اگر تو را از پوست
و گوشت خود دارو باید کرد دریغ ندارم و علاج کنم، شبلی گفت: داروي من کم از اینکه است گفت: داروي تو چی است گفت
زنّار خود ببر که من از بیماري شفا یافته خواهم بود طبیب گفت: شرط جوانمردي نباشد که دعوي « اقطع زنّارك و قد عوفیت »
کردم و بسر نبرم اگر شفاي تو در قطع زنّار ما است آسان کاري است، طبیب زنّار میبرید و شبلی از بیماري برمیخواست خبر بخلیفه
رسید که چنین حال رفت خلیفه را خوش آمد گفت: من پنداشتم که طبیبی بر بیمار میفرستم ندانستم که خود بیماري را براي طبیب
63 طبري: از عدّهاي اصحاب پیغمبر [ص] نقل کرده است که فرمود مقصود از « لَهُم البُشري فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ فِی الآخِرَةِ » . میفرستم
بشري خواب خوشی است که انسان براي خود میبیند، یا دیگري براي او خواب خوب میبیند، و هم از پیغمبر [ص] روایت شده
است که مقصود بشارت ملائکه است در هنگام مرگ که بروح مردم مؤمن و متّقی می- گویند، برو بسوي رحمت و رضوان
وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا » خداوند، و ممکن است مقصود آن بشارت باشد که در قرآن بپیغمبر دستور داده شده است در اینکه آیه
602 فخر: ممکن است مقصود از بشارت در دنیا، - 579 -قرآن- 585 - 60 -قرآن- 524 - قرآن- 1 - .« الصّالِحات ان لَهُم البُشري
خوشرفتاري و نیکو کرداري انسان باشد با دوستی و محبّت مردم نسبت باو و تمجید و ثناي او، چنان که أبو ذر از پیغمبر همین معنی
63 «ِ لا تَبدِیلَ لِکَلِمات اللّه » . را روایت کرده است که فرمود: دوستی و تمجید و یاد نیک مردم، بشارت عاجل است براي انسان مؤمن
تبیان: یعنی وعدههاي خدا تخلّف ندارد، طبري: یعنی وعدههاي خدا تغییر ناپذیر است، نافع روایت کرد: روزي حجّاج بر منبر بود
انّ إبن الزّبیر بدّل » سخنش بدرازا کشید و عبد اللّه عمر در میان جمع بود و ملول شد و سر بر زانو گذاشت، حجّاج باین جمله رسید
35- یعنی عبد اللّه زبیر کتاب خدا را عوض کرد، عبد اللّه عمر راست نشست و گفت: نه تو و نه إبن زبیر چنین -قرآن- 1 « کتاب اللّه
80 تأویلات کاشانی: ممکن است هر دو - قرآن- 46 - .«ِ لا تَبدِیلَ لِکَلِمات اللّه » [ صفحه 56 ] کار میتوانید بکنید، که خدا فرموده است
آیه را چنین معنی کنیم: کسانی که با یقین و اطمینان مؤمن هستند و از تشکیکات وهمی و وسوسههاي شیطانی که جلوگیر کمال
نفسانی است پرهیز میکنند، همان یقین و سکینه و آرامش وجدان، براي آنها بشارتی است دنیوي که خبر میدهد از آسایش در عالم
دیگر و البتّه کلمات خدا که علم و حکمت یقینی آن مردم است تغییر ناپذیر است و یا آن فطرت و نهاد که نفوسشان بر آن آفریده
شده است دگرگون نمیشود، زیرا هر نفسی کلمهاي است از کلمات خداوندي. روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است: یعنی
احکام ازلی تغییر ناپذیر است، آنجا که بدوستان گفت: شما دوست باشید و بدشمنان خطاب شد: دشمن باشید، و هر چه حکمت
شفاء. و » بالغهي حق اقتضا کرد همان شد، پس کلمات ولی وعد و انجام شد و دگرگون نمیشود. سخن ما: 1- در آیت اوّل کلمات
اشاره به آنستکه انسان در زندگی بینهایت احتیاجات دارد، و چنانکه نیازمند بدواي دردهاي بدنی است همین طور « هدي و رحمۀ
صفحه 35 از 240
نیازمند بداروي بهبود بیماري دل است و چنانکه در انواع معادن و گیاهها داروي بدنی انسان است اینکه قرآن داروي بیماري دل
آدمی است که با مطالعه و دقت در آن بیماریهاي حرص و حسد و بدبینی و دیگر امراض قلبی اصلاح میشود. و وسیلهي هدایت او
است که راه خود را پیدا میکند تا از انحرافهاي اخلاقی مصون باشد، و اینکه کمال فیض و رحمت خداوندي است که اینکه فرد
کامل موجودات کرهي زمین از هر جهت شرایط تکاملش فراهم شده است، و کمترین احتیاجش در اختیارش گذاشته شده است.
است: مجلّد اوّل اینکه تفسیر که تمام شد مدیر کلّ « شفاء لما فی ال ّ ص دور » اینجا سخنی بنظرم رسید که نقل آن مناسب با جملهي
فرهنگ خراسان که متخ ّ صص در روانشناسی و علوم تربیتی است از آن خبردار شد و از من خواست که آنرا مطالعه کند، پس از
مدّتی که ملاقاتش کردم و کتاب را پس داد چنین گفت: من از درستی و [ صفحه 57 ] نادرستی مطالب آن چیزي نمیدانم چون
- اطّلاعم از اینها بیش از یک فرد مسلمان نیست ولی میدانم که بهترین وسیله است براي تصفیهي روح و آرامش وجدان انسان، 2
که در دنبالهي شفا، و هدایت آیت جلو گفته شده است اشاره است که فضل و بخشش « بِفَضل اللّه تا آخر » در آیت دوّم جملههاي
فزونی که آدمی فقطّ مشمول آن شده است نه دیگر حیوانات هدایت است و اصلاح دل و بهبود بیماري قلبی است، 3- در آیت 64
تا آخر بهترین راه نسبت و دلداري و ثبات قدم است براي انسان که از سوء رفتار و گفتار مخالفین نباید « لا یَحزُنکَ قَولُهُم » جملهي
تو پاك باش و مدار اي برادر از کس » : اندوهناك شد که عزّت و ارزش حقیقی از جانب حق است و راه حق است که بقول سعدي
براي نتیجه است نه علّت و معنی آن نه چنین است که شب براي آرامش شما « جملهي لتسکنوا فیه » -4 در آیت آخر لام « باك
499- 226 -قرآن- 475 - آفریده شده است ولی معنی اینکه است: در نتیجهي تاریکی شب شما هم در آرامش هستید. -قرآن- 211
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 68 تا 74
قالُوا اتَّخَ ذَ اللّه وَلَداً سُبحانَه هُوَ الغَنِیُّ لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض إِن عِندَکُم مِن سُلطان بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَی اللّه ما لا تَعلَمُونَ
68 ] قُل إِن الَّذِینَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ لا یُفلِحُونَ [ 69 ] مَتاع فِی الدُّنیا ثُم إِلَینا مَرجِعُهُم ثُم نُذِیقُهُم العَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا ]
یَکفُرُونَ [ 70 ] وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ نُوح إِذ قالَ لِقَومِه یا قَوم إِن کانَ کَبُرَ عَلَیکُم مَقامِی وَ تَذکِیرِي بِآیات اللّه فَعَلَی اللّه تَوَکَّلت فَأَجمِعُوا
أَمرَکُم وَ شُرَکاءَکُم ثُم لا یَکُن أَمرُکُم عَلَیکُم غُمَّۀً ثُم اقضُوا إِلَی وَ لا تُنظِرُون [ 71 ] فَإِن تَوَلَّیتُم فَما سَأَلتُکُم مِن أَجرٍ إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلَی
816 فَکَ ذَّبُوه فَنَجَّیناه وَ مَن مَعَه فِی الفُلک وَ جَعَلناهُم خَلائِفَ وَ أَغرَقنَا الَّذِینَ - اللّه وَ أُمِرت أَن أَکُونَ مِنَ المُسلِمِینَ [ 72 ] -قرآن- 1
کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُنذَرِینَ [ 73 ] ثُم بَعَثنا مِن بَعدِه رُسُلًا إِلی قَومِهِم فَجاؤُهُم بِالبَیِّنات فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ
363 [ صفحه 58 ] معنی لغات: سلطان- حجّۀ و دلیل قاطع، تسلّط و قدرت، - مِن قَبل کَذلِکَ نَطبَع عَلی قُلُوب المُعتَدِینَ [ 74 ] -قرآن- 1
پادشاه. متاع- سرمایهي مادّي قابل استفاده، آنچه استفادهي اندك از آن میشود، غمّه- اندوه و رنج تنگنائیهاي زندگی. خلائف-
جمع خلیفه بمعنی جانشین. ترجمه: 67 اعراب گفتند: خدا براي خود فرزند برگزید، چه بدور است او از اینکه پندارها چون او
بینیاز است که آنچه بآسمانها و زمین است از او است و شما را دلیلی بر اینکه گفتار نباشد، پس چرا آنچه ندانید بر خدا بندید! 68
اي محمّد بگو: آنها که بر خدا دروغ میبندند هرگز رستگار نمیشوند 69 که اندك بهرهاي بزندگی دارند وز آن پس
بازگشتشان بسوي ما بود و آنگاه آزاري سخت بآنها بچشانیم 70 و براي پند اینکه مردم سرگذشت نوح بگو: روزي او بمردم خود
گفت: اي خویشان من اگر بدینجا ماندنم و آیات خدا یاد کردن بر شما دشوار است توکّل من بر خدا است و شما با آنها که در
دین و اندیشه انبازید یکدل شوید که زین پس افسوس کار خود نخورید و آنگاه در نابودي من شتاب کنید و مهلت ندهید 71 و
اگر پشت بسخنان من کنید من مزدي از شما نخواهم که جز خدا مزد من نتواند دهد و من دستور دارم که از سرسپردگان بفرمان
حق باشم 72 آنها او را دروغزن دانستند و ما او را با همراهانش بکشتی ز گرفتاري رهاندیم و جانشین دیگران کردیم و آنها که
آیات ما دروغ شمردند بآب فرو بردیم پس اي محمّد بنگر که چگونه بود سر انجام بیم [ صفحه 59 ] دادگان [که پیغمبر داشتند و
صفحه 36 از 240
راه از چاه شناختند] 73 و پس از نوح پیامبرانی بسوي مردم خودشان فرستادیم که نشانههاي نمودار برايشان آورند ولی بهمان چه
زان پیش نگرویده بودند و بهمان گونه که بیدین بودند از پیغمبران نیز نپذیرفتند و چنین است که مردم سخت دل را مهري بر دل
67 تبیان: دو دسته مردم معتقد شدند که خدا هم فرزند « قالُوا اتَّخَذَ اللّه وَلَداً » : نهیم [که هرگز راه صلاح نمییابند]. سخن مفسّرین
دارد یکی کافران عرب که میگفتند خدا دخترانی دارد و نام آنها ملک است، دستهي دیگر مسیحیها بودند که عیسی را پسر خدا
است که « اوزیروس » 48 عبده: یهود هم میگفتند: عزیر پسر خدا است، و بعقیدهي بعضی مورّخین عزیر همان - میدانستند. -قرآن- 15
با همزهي وصل و فتح میم « فَأَجمِعُوا » و زهري « اعرج » : 70 مجمع « فَأَجمِعُوا أَمرَکُم وَ شُرَکاءَکُم » . یکی از خدایان قدماي مصریها است
با رفع خوانده است و هم حسن بصري و عموم قاریها با نصب « شرکائکم » خواندهاند و دیگران با همزهي قطع و کسر میم، و یعقوب
خواندهاند و معنی چنین است: آهنگ خود جزم کنید و با شریکانتان یکدل شوید در کشتن و یا تبعید من، و مقصود از شرکاء
لا یَکُن » 80- 40 -قرآن- 67 - بعضی شریک در دین و همکیش دانستهاند، و بعضی بت و شریک در پرستش فهمیدهاند. -قرآن- 1
70 طبري: یعنی کار بر شما مشکل و مشتبه نباشد که ندانید چه میکنید، و بعضی گفتهاند: یعنی موجب اندوه « أَمرُکُم عَلَیکُم غُمَّۀً
70 تبیان: یعنی آنچه میخواهید با من رفتار کنید، و «َّ ثُم اقضُوا إِلَی » 40- شما نباشد که نتوانید خود را از آن آسوده کنید. -قرآن- 1
یعنی روي بیاورید و إبن انباري گفته است یعنی کار خود « اقضوا » با فاء خواندهاند و در معنی تفاوتی ندارد چون « افضوا » بعضی
73 تبیان: مقصود ابراهیم و لوط و هود و صالح و شعیب است که پیغمبران بعد از نوح « مِن بَعدِه رُسُلًا » 25- انجام دهید. -قرآن- 1
73 مجمع: یعنی همانطور که در گذشته مردم نوح سخن حق را دروغ «ُ بِما کَ ذَّبُوا بِه مِن قَبل » [ 24 [ صفحه 60 - بودهاند. -قرآن- 1
35 بلخی گفته است: مقصود اینکه است که چنان که پیش از - شمردند اینکه مردم هم سخن پیغمبران را دروغ شمردند. -قرآن- 1
کَذلِکَ » . دیدن نشانههاي حق و آیات خداوندي سخن پیغمبران نمیپذیرفتند، پس از مشاهدهي آن آیات باز هم مؤمن نمیشدند
73 روح البیان: در روز الست خدا همهي بشر را دعوت بتوحید کرد، و هر کس قدم بعالم خاك نهاد « نَطبَع عَلی قُلُوب المُعتَدِینَ
بموجب آن دعوت روحش متمایل بحق است آن چه از او خواستهاند پذیرفته است، لکن عدّهاي از افراد بشر که در روز میثاق
گفتند: و در روح آنها شقاوت و « بلی » الست، بپشت پرده و حجاب بودند و آواز شنیدند و نفهمیدند و به تقلید و توافق با دیگران
نافرمانی سرشته بود آن روز هم دعوت حق از جان و دل نپذیرفتند، پس در اینکه عالم هم دعوت پیغمبران را نپذیرفتند، مثنوي گفته
49 سکّهي شاهان همی گردد دگر || سکهي احمد ببین تا مستقر منبري کو گر بر آنجا مخبري || یاد آور - است: -قرآن- 1
روزگار منکري روي دینار و درم از نامشان || تا قیامت میدهد از حق نشان بر رخ نقره و یا روي زري || و انما بر سکّه نام منکري
عبده: مقصود از اینکه جمله اینکه است که دل آن مردم غیر از آنچه فرا گرفته است و بدان فرو رفته است، نمیتواند حقیقتی و
سخنی بپذیرد، چنانکه جاهل مقلّد نمیتواند دلیل علمی بر خلاف عقیدهي تقلیدي خود بپذیرد، و مقصود از معتدین آنها هستند که
از براي هوي پرستی و پیروي از خواستههاي نفس حدود و حق و عدالت را رها کردهاند و متجاوز و بیباك شدهاند، و همین است
اثر تجاوز که موجب مهر بر دل میشود و از پذیرش حق فرار میکند و مردم قریش و دیگر عربها از اینکه آیه و نظایر آن بیش از
علماي علم کلام که جبري مذهب هستند استفاده کردهاند، چون دانستند اینها براي نشان دادن و توضیح ارتباط اعمال و افعال انسان
است [ صفحه 61 ] با یکدیگر که بعضی سبب است و علت براي دیگري و تا دستهي اوّل رها نشود دیگري بجاي خود باقی است
ولی در اصل اجبار نیست و میتوان بزودي از آن دست برداشت و تقلید و سرسختی را رها کرد تا علم و معرفت پیدا شود، چنان که
بیشتر آن مردم اینکه حقیقت را درك کردند و بتدریج براه راست رفتند و نفري چند که کوري و نادانی را برگزیدند باندك مدّت
در جنگ بدر و دیگر حوادث نابود شدند. سخن ما: اینکه اشعار مثنوي است در دفتر اوّل براي گفتگوي نوح با مردم: بنگرید اي
سرکشان من من نیم || من ز جان مردم بجانان میزیم چون ز جان مردم بجانان زندهام || نیست مرگم تا ابد پایندهام چون بمردم از
حواس بو البشر || حق مرا شد سمع و ادراك و بصر چونکه من من نیستم ایندم ز هواست || پیش اینکه دم هر که دم زد کافر او
صفحه 37 از 240
است هست اندر نقش اینکه روباه شیر || سوي اینکه روبه نشاید شد دلیر گر ز روي صورتش مینگروي || غرش شیران از او
37 صد هزاران شیر بود اندر تنی || هر دو عالم را همی دید ارزنی او برون - فرمت- 35 - «7» مینشنوي گر نبودي نوح را از حق یدي
[ رفته بد از ما و منی || او چو آتش بود و عالم خرمنی [ صفحه 62
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 75 تا 89
ثُم بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی وَ هارُونَ إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِه بِآیاتِنا فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً مُجرِمِینَ [ 75 ] فَلَمّا جاءَهُم الحَقُّ مِن عِندِنا قالُوا إِنَّ
هذا لَسِحرٌ مُبِین [ 76 ] قالَ مُوسی أَ تَقُولُونَ لِلحَق لَمّا جاءَکُم أَ سِحرٌ هذا وَ لا یُفلِح السّاحِرُونَ [ 77 ] قالُوا أَ جِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وَجَ دنا عَلَیهِ
520 فَلَمّا - آباءَنا وَ تَکُونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِی الَأرض وَ ما نَحن لَکُما بِمُؤمِنِینَ [ 78 ] وَ قالَ فِرعَون ائتُونِی بِکُل ساحِرٍ عَلِیم [ 79 ] -قرآن- 1
جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُم مُوسی أَلقُوا ما أَنتُم مُلقُونَ [ 80 ] فَلَمّا أَلقَوا قالَ مُوسی ما جِئتُم بِه السِّحرُ إِن اللّهَ سَیُبطِلُه إِن اللّهَ لا یُصلِح عَمَلَ
المُفسِدِینَ [ 81 ] وَ یُحِقُّ اللّه الحَق بِکَلِماتِه وَ لَو کَرِهَ المُجرِمُونَ [ 82 ] فَما آمَنَ لِمُوسی إِلاّ ذُرِّیَّۀٌ مِن قَومِه عَلی خَوف مِن فِرعَونَ وَ مَلائِهِم
أَن یَفتِنَهُم وَ إِن فِرعَونَ لَعال فِی الأَرض وَ إِنَّه لَمِنَ المُسرِفِینَ [ 83 ] وَ قالَ مُوسی یا قَوم إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه فَعَلَیه تَوَکَّلُوا إِن کُنتُم
595 فَقالُوا عَلَی اللّه تَوَکَّلنا رَبَّنا لا تَجعَلنا فِتنَۀً لِلقَوم الظّالِمِینَ [ 85 ] وَ نَجِّنا بِرَحمَتِکَ مِنَ القَوم الکافِرِینَ [ 86 ] وَ - مُسلِمِینَ [ 84 ] -قرآن- 1
أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَۀً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ [ 87 ] وَ قالَ مُوسی رَبَّنا
إِنَّکَ آتَیتَ فِرعَونَ وَ مَلَأَه زِینَۀً وَ أَموالًا فِی الحَیاةِ الدُّنیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ رَبَّنَا اطمِس عَلی أَموالِهِم وَ اشدُد عَلی قُلُوبِهِم فَلا یُؤمِنُوا
678 . معنی لغات: - حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ [ 88 ] قالَ قَد أُجِیبَت دَعوَتُکُما فَاستَقِیما وَ لا تَتَّبِعان سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعلَمُونَ [ 89 ] -قرآن- 1
ملأ- گروه از یک مردمی، اشراف از یک مردم که شخص و ارزش آنها چشم و دل دیگران را پر میکند، مجرمین- از مصدر اجرام،
بمعنی گناه کردن، لتلفتنا- از مصدر لفت بفتح لام بمعنی پیچیدن، بطرف راست و چپ متوجّه کردن، کسی را از رأي و فکرش
منصرف کردن. کبریاء- بزرگی و گردنفرازي. فتنه- خبره و شناسائی بچیزي، گمراهی، کفر، رسوائی، رنج، دیوانگی، عبرت،
آشوب و اختلاف موجب جنگ و کشتار، تبوّأ- بجائی اقامت کرد و جایگزین شد و مکانی اتّخاذ کرد، اطمس- از مصدر طمس
بفتح طا و سکون میم بمعنی نابودي، هلاکت، پوشاندن، کهنه و محو شدن. [ صفحه 63 ] ترجمه: 74 پس از نوح و گروه او موسی و
هارون را با نشانههائی از سوي خودمان بسوي فرعون و درباریانش فرستادیم ولی آنها گردنفرازي کردند چون مردمی گناهکار
بودند 75 که از سوي ما حق و حقیقت دیدند و گفتند: اینکه آشکار جادوئی بود 76 موسی گفت: چرا حق را دروغ میشمارید
مگر اینکه که من آوردهام جادو است! با اینکه جادوگران رستگار نشوند [و کارشان پاینده نباشد] 77 - آنها گفتند: چرا آمدهاي که
ما را از آنچه پدران ما بر آن بودند روي گردان کنی! و آقائی اینکه سرزمین ویژهي شما باشد و هرگز بشما نخواهیم پیوست 78
فرعون فرمان داد: همه جادوهاي دانا و هنرمند را اینجا بیاورید 79 چون آنها آمدند موسی گفت: آنچه شما دارید بیاورید 80 چون
ایشان ابزارشان بیانداختند موسی گفت: اینکه جادو که شما نمایاندید خدا بزودي نابود کند که او کار بدخواهان بساز نیاورد، 81 و
بسرنوشت خود حق را نمایان کند گرچه ناپسند گناهکاران بود 82 پس کسی بموسی نگروید مگر بازماندگانی ز پیروان او که ز
فرعون و هواخواهانش اندیشناك بودند تا مبادا آنها را باز از دین بگرداند که او در آن سرزمین گردنفرازي ز اندازه فزون بود 83 و
موسی گفت: اي پیروان من شما که بخدا گرویدهاید پس توکّل باو کنید اگر بدرستی سرسپرده اویید 84 گفتند: ما او را پشتیبان
خود گرفتهایم 85 پروردگارا ما را دستاویز ستمکاران مکن 85 و بمهر خود از چنگ بیدینان برهان 86 و ما بموسی و برادرش وحی
کردیم: براي پیروانتان بمصر خانه آماده کنید و خانههاتان را قبله کنید و نماز بپاي دارید و مؤمنان را نوید دهید [که سر انجامشان
نکو باشد]. 87 موسی گفت: پروردگارا تو بفرعون و نزدیکان او سرمایهها و زیبائیهاي زندگی دادي تا آنجا که مردمان ز راه تو
بیک سوي میبرند، پروردگارا سرمایههاشان نابود کن و دلهاشان [زهر اندیشهي درست] بربند تا ایمان نیاورند مگر که آزار-
صفحه 38 از 240
إِلی » : دردناك بینند 88 خدا بپاسخ گفت: البتّه دعاي شما پذیرفته شد پس خود براه راست باشید و براه نادانان نروید. سخن مفسّرین
56 [ صفحه 64 ] فرعون و رؤساي ملک او، و مقصود از آیات کتاب است - 74 تنویر المقباس: یعنی -قرآن- 15 « فِرعَونَ وَ مَلَائِه بِآیاتِنا
که تورات باشد و بعضی گفتهاند: مقصود معجزات موسی است که آنها را بیچاره کرد و هم بسختی و گرفتاري بودند و آنها نه
حادثه بود، اژدها شدن عصا، ید بیضا، شپش، وزغ، ملخ، خون شدن آب طوفان، سالهاي قحط، کم بود سود کار و کشت که اینها
75 تبیان: یعنی « فَأَرسَلنا عَلَیهِم الطُّوفانَ وَ الجَرادَ تا آخر قالُوا إِن هذا لَسِحرٌ » آیات نه گانهي موسی است، و در قرآن یاد شده است
آنچه موسی آورده است، و بهتر اینکه که مقصود چنین باشد، آنچه موسی معتقد است و دیگران گفتهاند و آورده- اند همگی
با یاء بصیغهي غایب مذکّر هم قرائت « یکون » : 77 مجمع « وَ تَکُونَ لَکُمَ ا الکِبرِیاءُ » 369- 333 -قرآن- 343 - جادو است. -قرآن- 287
ما » 18- بر وزن فاعل. -قرآن- 1 « ساحر » قرائت کردهاند و دیگران « سحّار » مجمع: مردم کوفه « بِکُل ساحِرٍ » 34- شده است. -قرآن- 1
بصورت استفهام قرائت کردهاند و معنی چنین میشود: اینکه « أ سحر » 80 مجمع ابو عمرو و ابو جعفر «ُ جِئتُم بِه السِّحرُ إِن اللّهَ سَیُبطِلُه
80 مذاهب التّفسیر ص « لا یُصلِح عَمَلَ المُفسِدِینَ » . 56 آیا جادو است! البتّه خداوند آنرا باطل میکند - عمل شما چی است! -قرآن- 1
383 در المنار اینکه جمله را مطابق دانسته است با عقیدهي بقاء اصلح یعنی کار تباهکاران نادرست است و خدا آن را بشایستگی
فَما آمَنَ لِمُوسی إِلّا » 36- نمیرساند چون آنچه مناسب با حیات و بقاء است میماند، و آنچه نامناسب است نابود میشود. -قرآن- 1
83 طبري: إبن عبّاس و ضحّاك گفتهاند مقصود از ذرّیّه عدّهي اندك است. مجاهد گفته است: یعنی آن مردم که «ِ ذُرِّیَّۀٌ مِن قَومِه
موسی رهبريشان کرد و نپذیرفتند و هلاك شدند پس از مدّت زمان که اولاد آنها بزرگ شدند و فهمیدند، سخن موسی پذیرفتند.
54 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود اولاد ملّت فرعون است. و بعضی گفتهاند: [ صفحه 65 ] مقصود اولاد ملّت موسی است - -قرآن- 1
83 کشف الاسرار نوشته است: شیخ ابو- القاسم نصر آبادي « فَعَلَیه تَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُسلِمِینَ » . که بنی اسرائیل مقیم مصر بودهاند
مریدي را پیش شیخ بو علی سینا فرستاد که بازگوي که در توکّل تا کجا رفتهاي! شیخ بو علی جواب فرستاد که بو علی مردي بیکار
است و توکّل نشناسد، امّا درین بیکاري چنان مشغول است که پرواي خلق نمیدارد. اتّفاق است همهي ائمهي طریقت را که
هیچکس از سالکان راه نیکوتر و تمامتر از اینکه سخن نگفته است کمال تحقیق عبودیّت در عین تقصیر دیدن نه کار هر بیکاري و
اشارت « قالَ مُوسی یا قَوم إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه فَعَلَیه تَوَکَّلُوا » . تردامنی بود بخود کافر باید شدن اگر خواهی که بحق مسلمان شوي
است که ایمان تنها نه گفتار است که عمل در آن ناچار است، اعمال در اقوال پیوسته و احوال در اعمال بسته اقوال صفت زبان است
50 -قرآن- - و اعمال حرکت ارکان است و احوال عقیدهي پاك از میان جان است و توکّل عبارت از جملهي آن است. -قرآن- 1
86 فخر: بعضی گفتهاند: مقصود از بیوت مسجد است، و « وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه أَن تَبَوَّءا لِقَومِکُما بِمِصرَ بُیُوتاً » 682-603
86 فخر: بعضی گفتهاند: یعنی خانههاي خود را « وَ اجعَلُوا بُیُوتَکُم قِبلَۀً » 83- بعضی گفتهاند: مقصود خانه و مسکن است. -قرآن- 1
مسجد کنید و براي نماز بآن روي آورید. فرّاء گفته است: یعنی خانههاتان را به سوي قبله قرار دهید. و بعضی گفتهاند: یعنی
خانههاي خود را مقابل یکدیگر بسازید و مقصود اینکه است که دور هم باشند و کمک یکدیگر شوند. و بعضی گفتهاند: -قرآن-
34-1 یعنی در خانههاي خود نماز بخوانید. ابو الفتوح نوشته است: بیشتر مفسّران گفتند: سبب آن بود که خداي تعالی بنی اسرائیل
را فرمود: که جز در مسجدها نماز نکنند، چون فرعون مسلّط شد بفرمود تا مسجدها و عبادتگاههاي ایشان خراب کردند، حق تعالی
گفت: اکنون رخصت- است شما را که در خانهها نماز کنید و خانهها را قبله سازید یعنی مصلّی و نمازگاه. و مجاهد گفت: ایشان
در کنایس نماز کردندي چون از فرعون خائف شدند خداي- [ صفحه 66 ] تعالی فرمود تا در خانهها نماز کنند و روي بکعبه کنند.
87 مجمع: لام « لِیُضِ لُّوا عَن سَبِیلِکَ » . تنویر المقباس: یعنی در داخل خانههاتان مسجد بسازید و مسجدها را به- سوي قبله قرار دهید
لام عاقبت است و معنی چنین است: نتیجهي عنایت تو بآنها و استفادهي از سرمایهها اینکه شده است که از راه حق بگردند « لیضلّوا »
و مقصود اینکه است که تو بآنها اموال و زینت دادي تا گمراه نکنند، « لئلّا یضلّوا » و مردم را هم گمراه کنند، و بعضی گفتهاند یعنی
صفحه 39 از 240
از جمله ساقط شده « لا» و چون قرینهي عقلی بر مقصود هست کلمهي « شهدنا لئلّا تقولوا » که معنی چنین است « شَهِدنا أَن تَقُولُوا » مثل
براي دعاي بد و نفرین است که چون موسی میدانسته است که آنها براه راست نخواهند بود مسئلت « لام » : است. و بعضی گفتهاند
کرده است خداوند آنها را بر انحراف و محرومیّت پایدار بدارد مثل لعنت شیطان چنانکه در جملهي بعد هم آنها را نفرین کرده
با ضم یاء « لِیُضِ لُّوا » 797 فخر: حمزه و عاصم و کسائی - 370 -قرآن- 780 - 30 -قرآن- 346 - تا آخر. -قرآن- 1 « رَبَّنَا اطمِس » است
خواندهاند، یعنی تا گمراه بکنند. و دیگر قاریها با فتح یاء خواندهاند. یعنی تا بیراهه و بضلالت روند. و ممکن است معنی جمله
تعجّب و انکار باشد یعنی موسی چون دید که با همهي مال و زینت آنها گمراه هستند تعجّب کرد و گفت: اي خدا آیا اینکه مردم
نتیجه و جزاي « فَلا یُؤمِنُوا » 41- میپندارند که تو با آنها احسان کردهاي تا گمراه باشند که اموال را بآن راه خرج میکنند. -قرآن- 28
جمله سابق است، نه خبر یا امر، یعنی خداوند ثروت را بایشان داد تا گمراه شوند اینک از ایشان بستان و دلشان سخن کن تا ایمان
22 سخن ما: - مجمع: إبن عامر با تخفیف نون خوانده است و دیگران با تشدید نون. -قرآن- 1 «ِّ وَ لا تَتَّبِعان » 17- نیاورند. -قرآن- 1
شاید اشاره باشد بآثار رذائل انسانی که عموم مردم منحرف و ناسازگار و بیشتر « لَکُما بِمُؤمِنِینَ » - تا -« ثُم بَعَثنا » چهار آیت اوّل از
81 [ صفحه 67 ] دشمنیها در نتیجهي تعصّب و تقلید و دوستی مال و مقام است، و گر نه - 47 -قرآن- 59 - سوء رفتار، و -قرآن- 31
چرا درباریهاي فرعون سخن موسی را که جز دعوت بحق ادعا و خواستهاي نداشت نپذیرفتند، آنها استدلال بر دروغ موسی نکردند
تا آخر، بر موسی و « لِتَلفِتَنا عَمّا وَجَ دنا عَلَیه آباءَنا وَ تَکُونَ لَکُمَ ا الکِبرِیاءُ » و نتوانستند او را محکوم کنند و فقط باین جمله- ها
برادرش اعتراض کردند که معلوم است تعصب و تقلید گذشتگان و دوستی مقام مانع آنها بود که گفتهي موسی و هارون را
بپذیرند، از اینکه جهت بعد از آن که موسی گفت چرا اینکه معجزات من را که خود میبینید راست است و درست بنام جادو
مینامید و میدانید که سحر و جادو بنتیجهي مثبت نمیرسد و نابود میشود! آنها از جواب عاجز شدند و دانستند موسی درست میگوید
موجب اصلی انکار و هدف نهائی خود اظهار کردند که تو میخواهی ما را از روش گذشتگان بازداري تا ما هیچکاره باشیم و همهي
گفتههاي مختلف مفسّرین را نقل کردیم و شاید مقصود از «ِ إِلّا ذُرِّیَّۀٌ مِن قَومِه » مزایاي ما براي تو و برادرت باشد. 2- در کلمات
ذرّیّۀ اولاد جوان آن مردم باشد که بحس تقلید و تعصب پیرمردان و سالخوردگان گرفتار نبودند و قضاوت درست کردند و
تا آخر شاید از « وَ أَوحَینا إِلی مُوسی وَ أَخِیه أَن تَبَوَّءا » سنجیدند و درستی سخن موسی را تشخیص دادند و پذیرفتند، 3- آیت 86
اینکه جهت بوده است که چون پیروان موسی از بنی اسرائیل و یهود بودهاند و مردم مهاجر و غیر بومی مصر بودهاند و خانه و لانهاي
وَ اجعَلُوا » در آنجا نداشته- اند دستور رسیده است: ترك بیابانگردي کنند و اقدام بخانه ساختن و شهر نشینی نمایند، 4- جملهي
است شاید بتوان چنین « کل ما یستقبل » چون یک معنی قبله جانبی است که بآن توجّه بشود و بگفتهي صاحب قاموس « بُیُوتَکُم قِبلَۀً
استفاده کرد که در دنبالهي دستور بخانه ساختن در مصر تأکید شده است خانهها را قبله و مورد توجّه و دلبستگی قرار دهند و
یادآوري شده است که با « أَقِیمُوا الصَّلاةَ » طوري بسازند که قابل زندگی باشد و بتوانند همیشه در شهر زندگی کنند و بجملهي بعد
« لِیُضِلُّوا » همهي کوششهاي زندگی و فعّالیّت و شهر نشینی از نماز و کمال معنوي انسانی نباید غافل شوند، 5- در آیت 87 جملهي
- 1998 -قرآن- 2155 - 1624 -قرآن- 1977 - 1303 -قرآن- 1591 - 995 -قرآن- 1250 - 344 -قرآن- 963 - شاید بتوان چنین -قرآن- 268
2168 [ صفحه 68 ] معنی کرد: اي خدا تو باین مردم سرمایه دادي تا به اینکه جا رسیدند که مغرور شدند و مردم را هم گمراه
[ کردند. پس اکنون از تو میخواهم که چنین و چنانشان کنی. [ صفحه 69
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 90 تا 103
وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیلَ البَحرَ فَأَتبَعَهُم فِرعَون وَ جُنُودُه بَغیاً وَ عَدواً حَتّی إِذا أَدرَکَه الغَرَق قالَ آمَنت أَنَّه لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَت بِه بَنُوا
إِسرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ المُسلِمِینَ [ 90 ] آلآنَ وَ قَد عَ َ ص یتَ قَبل وَ کُنتَ مِنَ المُفسِدِینَ [ 91 ] فَالیَومَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَن خَلفَکَ آیَۀً وَ
صفحه 40 از 240
إِن کَثِیراً مِنَ النّاس عَن آیاتِنا لَغافِلُونَ [ 92 ] وَ لَقَد بَوَّأنا بَنِی إِسرائِیلَ مُبَوَّأَ صِ دق وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّیِّبات فَمَا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم العِلمُ
إِن رَبَّکَ یَقضِ ی بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ فِیما کانُوا فِیه یَختَلِفُونَ [ 93 ] فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیکَ فَسئَل الَّذِینَ یَقرَؤُنَ الکِتابَ مِن
848 وَ لا تَکُونَن مِنَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیات اللّه فَتَکُونَ مِنَ - قَبلِکَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلا تَکُونَن مِنَ المُمتَرِینَ [ 94 ] -قرآن- 1
الخاسِرِینَ [ 95 ] إِن الَّذِینَ حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ [ 96 ] وَ لَو جاءَتهُم کُلُّ آیَۀٍ حَتّی یَرَوُا العَذابَ الَألِیمَ [ 97 ] فَلَو لا کانَت
قَریَۀٌ آمَنَت فَنَفَعَها إِیمانُها إِلاّ قَومَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَ فنا عَنهُم عَذابَ الخِزي فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ مَتَّعناهُم إِلی حِین [ 98 ] وَ لَو شاءَ رَبُّکَ
553 وَ ما کانَ لِنَفس أَن تُؤمِنَ إِلاّ بِإِذن اللّهِ - لَآمَنَ مَن فِی الَأرض کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنتَ تُکرِه النّاسَ حَتّی یَکُونُوا مُؤمِنِینَ [ 99 ] -قرآن- 1
وَ یَجعَل الرِّجسَ عَلَی الَّذِینَ لا یَعقِلُونَ [ 100 ] قُل انظُرُوا ما ذا فِی السَّماوات وَ الأَرض وَ ما تُغنِی الآیات وَ النُّذُرُ عَن قَوم لا یُؤمِنُونَ
101 ] فَهَل یَنتَظِرُونَ إِلاّ مِثلَ أَیّام الَّذِینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرِینَ [ 102 ] ثُم نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا ]
476 معنی لغات: الآن- مخفّف ءالآن است یعنی آیا اکنون، النذر- جمع نذیر بمعنی - کَذلِکَ حَ  قا عَلَینا نُنج المُؤمِنِینَ [ 103 ] -قرآن- 1
انذار و ترساندن از بدي عاقبت و بمعنی شخص ترساننده از بدي عاقبت، رسول و فرستاده، پیري که خبر مرگ را اعلام میکند.
ترجمه: و ما [براي آسایش از آزار فرعونیان] 89 بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم، فرعون و لشکریانش بخوي ستمگري و نافرمانی
آنان را دنبال کردند تا که فرعون را آب دریا فرا گرفت گفت: پذیرفتم که جز آن خدا بنی اسرائیل باو گرویدهاند خدائی نیست و
من از مسلمانان شدم، 90 [بسرزنش او گفتیم] آیا کنون [سر بفرمان آوردي] با اینکه زین پیش نافرمان و بدخواه بودي! 91 پس
اکنون تن مردهات ز آب برون کنیم تا براي آیندگان تو نشانه و پند باشد [که با چنین نیرو و خودخواهی چگونه خوار گشتی] و
گرچه بسیاري مردم از نشانههاي قدرت و کین خواهی ما بیخبرند 92 و البتّه بنی اسرائیل را بجایگاه راستی [و آسودگی] جاي
دادیم وز آنچه خوب و پسند بود روزي ایشان کردیم پس اختلاف نداشتند [و همگی بیک دل و یک سو بودند] تا آنکه دانش و
پیغمبري برايشان آمد [که گروهی پذیرفتند و دستهاي ناپسندشان بود] و البتّه برستاخیز پروردگار تو در ناسازگاري و اختلافشان
داوري میکند 93 پس اگر تو در اینکه قرآن که بسویت فرو فرستادیم دو دل هستی از آنان بپرس که پیش از تو کتاب آسمانی
خواندند [تا بدانی که] البتّه حق و درست ز سوي پروردگارت براي تو آمد پس چو دیگران بد دلی بخود راه مده 94 و نه از آنان
باش که آیات خداوندي دروغ شمردند که تو نیز از زیاندیدگان شوي 95 و البتّه آنها که سرنوشت پروردگارت بر بیدینیشان
استوار است مؤمن نمیشوند 96 گرچه هر گونه آیت و نشانهي خداوندي برايشان رسد تا آنگاه که آزار دردناك بینند [اظهار ایمان
کنند و سودي از آن نمیبرند چه تا [ صفحه 70 ] آنگاه که آسوده بودند و فرصت ایمان بود مؤمن نشدند و چو سرنوشتشان
نمودار شد وقت زندگی و بهرهمندي از دین باقی نمانده است] 97 پس چرا یک آبادي نبود که [تا فرصت باشد مردم آن] مؤمن
شوند و از آن بهره برند بجز گروه یونس که چون [مجال داشتند و] ایمان آوردند ز آزار و خواري اینکه جهانی آسودهشان کردیم
و تا روزگاري ز زندگی بهرهمندشان داشتیم 98 و اگر خداي تو بسرنوشت کرده باشد همهي مردم روي زمین حق پذیر میشوند و
کی تو خودت میتوانی مردم را وادار کنی مسلمان شوند! 99 و کسی را فراهم نشود بحق بگرود مگر بفرمان خدا [چنانکه او]
پلیدي و کفر بسرنوشت مردم بیخرد کرده است 100 اي محمّد بمردم بگو: بنگرید چه آفریدگانی در آسمانها و زمین است [تا
قدرت آفریننده را ببینند] با اینکه براي مردم بیایمان نشانه و بیم و نوید سودي ندارد: 101 و مگر چشم براه روزهائی هستند بمانند
آن روزها که بر سر مردم در گذشتهي پیش از ایشان آمد! [اي محمّد اگر چنین انتظاري دارند بگو] شما چشم براه [سرنوشت خود]
باشید که ما با شما چشم براهیم [که سر انجام کار ما با شما بکجا باشد!] 102 و البتّه ما از آن پس پیامبران و آن کسان که حق پذیر
شدند ز گرفتاري رها کنیم، و اینکه چنین است که بر ما شایسته و استوار بود که حق خواهان و مؤمنان را زبد برهانیم. سخن
90 مجمع: از نافع و ابو جعفر نقل- شده است که همزهي دوّم را ساقط کردهاند و حرکت آنرا بلام «ُ آلآنَ وَ قَد عَصَیتَ قَبل » : مفسرین
با فتح همزه خوانده- اند و دیگران با کسر آن، و اختلاف « ان » مردم کوفه «ُ آمَنت أَنَّه » قرائت کردهاند، و در جملهي « آلان » دادهاند و
صفحه 41 از 240
است که اینکه سخن از کی است، بعضی گفتهاند جبرئیل بجوابش چنین سخنی گفت. و بعضی گفتهاند سخن خداوند است که او
باو گفتند: بگذشته نافرمانی کردي و اکنون که .« قیل له ء الآن آمنت و قد عصیت » را سرزنش کرده است و معنی جمله اینکه است
مجمع: بعضی با تخفیف جیم خواندهاند و دیگران با تشدید آن و « نُنَجِّیکَ » 224- 45 -قرآن- 206 - عاجزي مؤمن شدي! -قرآن- 14
[ 108 [ صفحه 71 - 14 -قرآن- 95 - با حاء مهمله است و معنی چنین است: تو را بر کناري میگذاریم. -قرآن- 1 « نُنَجِّیکَ » یک قرائت
ابو الفتوح نوشته است: اشتقاق اینکه کلمه از نجوة الإرض باشد و هو المرتفع منها، مراد آن است که بنی اسرائیل شک کردند در
هلاك فرعون خداي تعالی او را برنجوه انداخت از زمین تنی بیروح تا بنی اسرائیلیان را شک برخاست در هلاك فرعون، بعضی
بَوَّأنا » . است، [یعنی با زره آهنت] تا معجزي دگر باشد که آهن بر سر آب نیاید « مع » بمعنی « باء » دگر گفتند، مراد ببدن درع است و
92 طبري: یعنی بنی اسرائیل را در سر منزل راست و درست که شام و بیت المقدس باشد و یا بگفتهي «ٍ بَنِی إِسرائِیلَ مُبَوَّأَ صِدق
59- چنین معنی شود: -قرآن- 41 «ٍ مُبَوَّأَ صِدق » 47 فخر: یعنی مکان پسندیده و ممکن است - بعضی مصر است جاي دادیم. -قرآن- 1
آنها را جاي دادیم بطوري که جایگزینیشان راست و درست بود و یا چنین معنی شود: بجایگاه شایسته و پسندیده، و جهت اینکه
توصیف بصدق شده است اینکه است که در عرب رسم است که اگر چیزي را بخواهند زیاد ستایش کنند وابسته و « مبوّأ » کلمهي
که آیت قرآن است و «ٍ أَدخِلنِی مُدخَلَ صِ دق وَ أَخرِجنِی مُخرَجَ صِدق » و « رجل صدق » و « قدم صدق » اضافه بصدق میکنند مثل
علت اینکه تعبیر اینکه است که هر چیزي کامل و صالح براي مقصود بود مردم که گمان خوب بآن دارند، و خوشبین بآن هستند،
راست است و خوشبینی مردم بجا و درست است، و مقصود از بنی اسرائیل عدّهاي گفتهاند: یهود زمان موسی هستند، و عدّهی
زیادي از مفسّرین گفتهاند یهود زمان پیغمبر هستند که بنی قریظه و بنی نضیر و دیگران باشند چون از خوشیهاي زندگی مدینه تا
شام استفاده میکردند و تا آنگاه که علم و قرآن بآنها نرسیده بود اختلاف نداشتند، پس آنها هستند مقصود از آن که در اینکه آیه
92 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی یهود پیغمبر را «ُ فَمَ ا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم العِلم » 388- یاد و توصیف شده است. -قرآن- 330
پیغمبر است که مطّلع « علم » 45 [ صفحه 72 ] از - قبول داشتند تا آن که قرآن فرا رسید براي آنها، فرّاء گفت: مقصود -قرآن- 1
باحوال او بودهاند، و چون پیغمبر بسرزمین آنها آمد در پذیرش سخن آن حضرت اختلاف کردند و بیشترشان کافر شدند، و نیز
گفتهاند: یعنی بنی اسرائیل اختلاف نداشتند و همگی کافر بودند، و چون علم یعنی موسی و هارون براي آنها آمدند عدّهاي سخن
93 طبري: «ِ فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِمّا أَنزَلنا إِلَیکَ فَسئَل » . آنها را نپذیرفتند و بعضی قبول کردند، اینکه است معنی اختلاف بعد از علم
61 مجمع: حسن بصري و قتاده و سعید بن جبیر - قتاده گفت پیغمبر [ص] فرموده است: نه من شک کردم و نه پرسیدم. -قرآن- 1
گفتند: پیغمبر [ص] شک نکرد و چیزي نپرسید و از امام صادق علیه السّلام اینکه مطلب نیز روایت شده است. و اینکه جمله اگرچه
و بعضی « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقتُم النِّساءَ » : بظاهر روي سخن با پیغمبر است ولی مقصود توجّه و یادآوري به مردم است مثل اینکه آیه
175 معنی اینکه است که اگر در آزار و سختی هستی از رفتار بد رفتاران، از اهل کتاب بپرس که پیغمبران - گفتهاند: -قرآن- 123
گذشته چگونه در آزار بودند و صبر کردند. نیشابوري: ممکن است اینکه جمله بطور شرطیّهي فرضیّه باشد که مقدّم و تالی آن
محال و مجموع آن صحیح است مثل اینکه بگویند: اگر عدد پنج جفت باشد قابل تقسیم بر دو هست و خارج قسمت آن دو عدد
صحیح است و فائدهي اینکه جمله ارشاد و راهنمائی بپرسش و تحقیق است و معرّفی علماي یهود و مسیحی است که اینکه حقایق بر
93 عموم مفسّرین: ممکن است « فَسئَل الَّذِینَ یَقرَؤُنَ » . آنها هم پوشیده نیست و اگر از آنها سؤال شود میتوانند بدرستی جواب بگویند
مقصود اینکه باشد که بپرس از مردم مؤمن که کتاب آسمانی را خواندهاند، و ممکن است مقصود اینکه باشد بپرس از خصوصیّات
33- پیغمبري که در کتاب آسمانی خبر پیدایش او یاد شده است آنگاه خودت بسنج که کدام آن گفتهها درست است. -قرآن- 1
54 [ صفحه 73 ] است و ایجاد او که انسان - 95 فخر: مقصود از کلمه حکم خداوند -قرآن- 1 « حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَت رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ »
را مجموعهاي از خواستهها و توانائیها قرار داده است که موجبات آثار خیر و شر و کفر و ایمان هستند. مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی
صفحه 42 از 240
تهدید خداوندي بر آنها مسلّم است، و « حقّت علیهم وعید ربّک » خشم خداوند بر آنها محقّق است و ثابت، و بعضی گفتند: یعنی
اخبار بنفی ایمان است نه نفی قدرت، پس بآنها توانائی ایمان داده شده است و خود از آن استفاده نمیکنند. - « لا یُؤمِنُونَ » جملهي
192 عبده: یعنی کلمهي عذاب از سوي حق بر آنها محقّق شده است که بروش معیّن ایجاد میشوند و آنها که آمادگی و - قرآن- 176
استعداد هدایت ندارند، بواسطهي ثبوت و رسوخشان در کفر و طغیان و اعراض از آیات ایمان مؤمن نمیشوند، نه اینکه خدا آنها را
97 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی مردم آبادیها که پس از « فَلَو لا کانَت تا آخر آیه » . منع کرده است که از خود اختیاري ندارند
گرفتاري مؤمن شدهاند ایمانشان سودي براي آنها نداشته بجز مردم یونس و مجاهد گفته است: مردم هیچ آبادي از ایمان خود سود
17 مجمع: زجّاج گفته است: خداوند اطّلاع داد: که سودي نیست - نبردند آنچنانکه مردم یونس از ایمانشان سود بردند. -قرآن- 3
در ایمان و تسلیم بهنگام فرا رسیدن گرفتاري و فقطّ مردم یونس را پس از ایمان از گرفتاري آسوده کردیم. از حسن بصري نقل
شده است که او چنین معنی کرد: چرا همهي مردم آبادیها مؤمن نمیشوند و مثل ملّت یونس نیستند که همگی بدون استثنا مؤمن
شدند. حسینی: عدّهاي معنی آیه را چنین دانستهاند: چرا مردم آبادي پیش از فرا رسیدن عذاب مؤمن نمیشوند تا از ایمان خود
استفاده کنند، ولی مردم یونس چون نشانهي عذاب مشاهده کردند بدون تأخیر مؤمن شدند. و قصّهي یونس چنان بود که خداوند
او را بمردم نینوي که آبادي کنار دجله نزدیک موصل بود مأمور کرد مردم او را رنجاندند او بتنگ آمد و شکایت کرد، حق تعالی
فرمود بآنها خبر ده که [ صفحه 74 ] پس از سه تا چهل روز آنها گرفتار خواهند شد، چون یونس آنها را خبردار کرد از آن آبادي
بیرون شد و علامات گرفتاري را دیدند توبه کردند. چاره ما ساز که بییاوریم || گر تو برانی به که رو آوریم بیطربیم از همه
وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی » سازندهاي || جز تو نداریم نوازندهاي پیش تو گر بی سر و پا آمدیم || هم بامید تو خدا آمدیم
98 مجمع: اینکه آیه دلداري پیغمبر است براي افسوس آن حضرت و کمال میلش باسلام مردم. - «ُ الَأرض کُلُّهُم جَمِیعاً أَ فَأَنتَ تُکرِه
91 یر المقباس: اینکه آیه آن موقع نازل شد که پیغمبر [ص] اصرار داشت ابو- طالب مسلمان شود ولی در سرنوشت او - قرآن- 1
141 فخر: جبّائی و قاضی گفتهاند: یعنی اگر خدا بخواهد و مقدور کرده باشد که مردم مجبور باسلام - پاورقی- 139 - .«8» اسلام نبود
بشوند البتّه میتواند و میشود، ولی نکرده است چون چنین اسلام مفید بحال آنها نیست. مجمع البحرین: از علی علیه السّلام روایت
شده است: مسلمین بپیغمبر گفتند: خوب است مردم را مجبور کنی که مسلمان شوند تا قدرت ما بر دشمن بیشتر شود، فرمود بکاري
99 «ِ وَ ما کانَ لِنَفس أَن تُؤمِنَ إِلّا بِإِذن اللّه » . که دستور ندارم اقدام نمیکنم و مزاحم کسی نمیشوم، در اینکه موقع اینکه آیه نازل شد
مجمع: یعنی ایمان هر کس مربوط است به اینکه که خدا او را دعوت کند و در کارش آزاد بگذارد. حسن بصري و جبّائی گفتهاند:
60 فخر: چون - یعنی جز بفرمان خدا کسی مؤمن نمیشود. و بعضی گفتهاند: یعنی جز با علم خدا کسی مؤمن نمیشود. -قرآن- 1
معنی جمله اینکه است که ایمان باذن خدا است، پس عقل الزام نمیکند که انسان کوشش کند براي اصلاح عقاید دینی و خدا
پرستی و هم براي [ صفحه 75 ] ام وظایف و احکام شرعی. چون از نظر عقل سودي در آن نیست نه براي خداوند که او برتر از
اینگونه اوهام است، و نه براي آدمی که چون سودي از آن براي خدا نیست پس براي انسان هم سودي نیست و کاري بیهوده انجام
ولی جواب اینکه نظریّه اینکه است .«9» داده است و زحمت و وقتی تلف کرده است. اینکه بود سخن و استدلال امام و علماي کلام
که فطرت و نهاد و غریزهي آدمی که جلوتر از عقل او است او را وادار میکند که بفهمد از کجا آمده و بکجا میرود و همین انگیزه
و محرّك درونی انسانی موجب پیدایش ادیان و پیغمبران و احکام و مباحث علم کلام شده است. ولی جواب اینکه نظریّه اینکه
است که فطرت و نهاد و غریزهي آدمی که جلوتر از عقل او است او را وادار میکند که بفهمد از کجا آمده و بکجا میرود و همین
وَ» 354- انگیزه و محرّك درونی انسانی موجب پیدایش ادیان و پیغمبران و احکام و مباحث علم کلام شده است. -پاورقی- 352
ثُم نُنَجِّی رُسُلَنا وَ » 24- با نون خواندهاند و دیگران با یاء قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « نجعل » 99 مجمع: حمّاد و یحیی « یَجعَل الرِّجسَ
با تخفیف جیم و تشدید آن قرائت شده است، و معنی چنین « ننجی » 102 مجمع: در هر دو جمله «ِ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ حَ  قا عَلَینا نُنج
صفحه 43 از 240
است هنگام پیدایش عذاب پیغمبران را آسوده نگاه میداریم، و بعضی گفتهاند: یعنی آنها را از شر دشمنان حفظ میکنیم. و حضرت
صادق فرمود: چه ضرر دارد براي هر کس که با اینکه فکر و عقیدهي شما از دنیا رفت شهادت بدهید که او آمرزیده است چون
اینکه «ُ فَمَا اختَلَفُوا حَتّی جاءَهُم العِلم » - 526 سخن ما: 1 - 81 -قرآن- 480 - قرآن- 1 - .« کَذلِکَ حَ  قا عَلَینا نُنج المُؤمِنِینَ » خدا گفته است
إِن رَبَّکَ » 59 اختلاف مولود علم است و هرگز اختلافات بشر تمام شدنی نیست بموجب جملهي بعد - دو جمله میفهماند: -قرآن- 15
تا آخر و البتّه اختلاف لازم است تا مشکلات پیدا شود و پیدایش اختلاف و اشکال وسیلهي کوشش است و پیدا کردن « یَقضِ ی
وسیلهي رفع مشکلات و اختلافات و مجموع آنها امتیازات آدمی است و راه ترقّی و تعالی او تا وقتی که اینکه جنس از موجودات
110 [ صفحه 76 ] جمله بعد گفته شده است - در اینکه کرهي عالم زندگی میکند همین روابط برقرار است: چنان که در -قرآن- 85
یعنی همین علم و اختلاف هست و فقطّ در قیامت تمام میشود که حقایق نمودار میشود و قضاوت خداوند « یَقضِ ی بَینَهُم یَومَ القِیامَۀِ »
بطوري که امام فخر احتمال داده است و استشهاد کرده است بنظایر اینکه « فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ » آنها را روشن میکند، 2- آیت 92
ممکن است در بعضی مواقع تا آنگاه که مطلبی بطور صریح در « فَلَعَلَّکَ تارِك بَعضَ ما یُوحی إِلَیکَ وَ ضائِق بِه صَدرُكَ » جمله مثل
قلب پیغمبر جایگیر نشده و در اظهار آن مردّد بوده است براي آسایش خاطر و استحکام و تشدید عزمش باین جمله تسکین خاطر
تا آخر شاید براي تأکید همین مطلب « فَسئَل الَّذِینَ » مبارکش میشده است تا موجب تحریک بر اقدام بمفاد آنها بشود، و جملهي
باشد که اینکه اضطراب و انتظار تو باید مرتفع شود، و البتّه اگر از آنها که به اینکه گونه مطالب آشنا هستند بپرسی مطمئن خواهی
شد که اینکه تردید و ترس خود بخود بآرامش و تصمیم تبدیل میشود همان طور که گذشتگان چنین بودند ولی اینکه بیان ما با
سخن امام فخر تفاوت دارد چون او نوشته است: پیغمبر بموجب فطرت بشري ممکن است بتشویش خاطر و اضطراب فکر گرفتار
شود، و باین جهت او را راهنمائی کرده است بوسیله و راه رفع تشویش و اضطرابش، ولی نتیجهي نظر ما اینکه است که اینکه
حَقَّت عَلَیهِم کَلِمَتُ » الهامات براي تثبیت مأموریّت و تشدید الهامات است نه رفع تردید و شک آن حضرت. در آیت 95 جملهي
بقرینهي آیات بعد شاید مقصود تثبیت و برقراري انحراف در دل آنها باشد، و البتّه اینکه مطلب قابل انکار نیست که هر کسی « رَبِّکَ
« وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ- ما کانَ لِنَفس أَن تُؤمِنَ » ظرفیّت و طرز فکر و توانائی مخصوص دارد، و اینکه جمله و هم جملههاي آیات بعد
و نظائر اینها که در قرآن زیاد است اشاره بهمین خاصیّتهاي فطري انسانی است، و یادآوري پیغمبر [ص] که وظیفهي تو تبلیغ است
ولی مردم همه یک سان نیستند و چنان که همه از نعمتهاي زندگی بیک اندازه استفاده نمیکنند و بعضی محروم از آنها هستند
-703- 402 -قرآن- 682 - 237 -قرآن- 328 - 66 -قرآن- 210 - ممکن است از نعمت وجود تو هم عدّهاي محروم باشند. -قرآن- 29
[ 1728 [ صفحه 77 - 1693 -قرآن- 1697 - 1435 -قرآن- 1665 - قرآن- 1397
[ [سوره یونس [ 10 ]: آیات 104 تا 109
قُل یا أَیُّهَا النّاس إِن کُنتُم فِی شَکٍّ مِن دِینِی فَلا أَعبُدُ الَّذِینَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه وَ لکِن أَعبُدُ اللّهَ الَّذِي یَتَوَفّاکُم وَ أُمِرت أَن أَکُونَ مِنَ
المُؤمِنِینَ [ 104 ] وَ أَن أَقِم وَجهَکَ لِلدِّین حَنِیفاً وَ لا تَکُونَن مِنَ المُشرِکِینَ [ 105 ] وَ لا تَدع مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُکَ وَ لا یَضُ رُّكَ فَإِن
فَعَلتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظّالِمِینَ [ 106 ] وَ إِن یَمسَ سکَ اللّه بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَه إِلاّ هُوَ وَ إِن یُرِدكَ بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضلِه یُصِیب بِه مَن یَشاءُ
مِن عِبادِه وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیم [ 107 ] قُل یا أَیُّهَا النّاس قَد جاءَکُم الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِه وَ مَن ضَل فَإِنَّما یَضِلُّ
815 وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیکَ وَ اصبِر حَتّی یَحکُمَ اللّه وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمِینَ [ 109 ] -قرآن- - عَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِوَکِیل [ 108 ] -قرآن- 1
96-1 معنی لغات: و کیل- آنکه در انجام کار باو اعتماد و اطمینان هست و یا کار شخص ناتوان باو محوّل میشود، شخص با جرئت
و اقدام در کار، وکالت خدا بمعنی روزي دادن و کفایت او است از هر چیز ترجمه: 103 اي محمّد بگو بمردم: اگر شما در دین من
دو دل هستید من [بآن آرامدلم و] آنها که شما بجاي خدا میپرستید نمیپرستم و خدائی را می- پرستم که مرگ شما را میرساند و
صفحه 44 از 240
بمن فرمان دادهاند کز مؤمنان باشم [و نیز بمن چنین فرمان رسیده است]: 104 روي دل خود بیکتا پرستی استوار بدار و هماهنگ
مشرکین مباش 105 و آن را که سود و زیان بتو ندارد بجاي خدا مخوان که گر چنین کنی در شمار ستمکاران باشی 106 چه اگر
خدا گرفتارت کند جز او کسی آسودهات نتاند کرد و اگر خوشی تو بخواهد کس جلو بخشش او نتاند شد که براي هر کس از
بندگان خود بخواهد، آن را میرساند چه غفور است و رحیم. 107 [و نیز باعراب] [ صفحه 78 ] بگو: اي مردم از سوي پروردگارتان
سخنی راست و استوار آمد و هر کس بآن راه یابد بسود خود براه راست رفته و هر که آن را ز دست دهد راه خود را گم کرده
است و من اختیار کار شما ندارم 108 و تو خود پیروي آن کن که بتو وحی میشود و بر ناگواري شکیبا باش تا فرمان خدا برسد که
103 انوار التنزیل: یعنی اگر در درستی دین من شک دارید بدانید: « إِن کُنتُم فِی شَکٍّ » : او بهترین فرماندهان است. سخن مفسّرین
خلاصهي اعتقاد و عمل من در دین همین است و شما با خرد خود بسنجید و با چشم انصاف بنگرید تا درستی آن بر شما نمودار
287 مجمع: با اینکه مخالفین معتقد بودند که دین - 41 -قرآن- 272 - براي تهدید آنها است. -قرآن- 15 « یَتَوَفّاکُم » شود، و جملهي
شاك معرّفی شدهاند، براي اینکه ممکن است یک عدّه که دو دل بودهاند « إِن کُنتُم فِی شَکٍّ » پیغمبر باطل است آنها باین جملهي
روي سخن با آنها باشد و ممکن است بطور فرض باشد که اگر کسی شک دارد جوابش چنین است، و ممکن است از سخن و عمل
116 بیان السعادة: یعنی - پیغمبر اضطرابی در دل آنها تولید میشده است که بآن جهت گفته شده است: اگر شک دارید. -قرآن- 90
104 کشف «ِ وَ أَن أَقِم وَجهَکَ لِلدِّین » . اگرچه تا کنون ترسان و پنهان بودي اکنون از مردم مترس و حقیقت دین خود را آشکار کن
امرت ان اکون و » و قیل معناه « و امرت ان اکون من المؤمنین کن مؤمنا اقم وجهک » الاسرار نوشته است: عطف علی المعنی تقدیره
پیر طریقت گفت الهی تا آموختنی را آموختم و آموخته را جمله بسوختم، اندوخته را برانداختم و انداخته را « اوحی الی ان اقم
بیندوختم، نیست را بفروختم تا هست را بیفروختم، الهی تا یگانگی بشناختم در آرزوي شادي بگداختم کی باشد که گویم پیمانه
تا آخر 106 انوار التنزیل: در پیش -« وَ إِن یَمسَ سکَ » 37- بینداختم و از علائق وا پرداختم و بود خویش جمله درباختم. -قرآن- 1
گفته شده است تا مردم بفهمند «ِ یُرِدكَ و رَادَّ لِفَضلِه » گفته شده است و در حوادث خوب جملهي « یمسسک » آمدهاي بد جملهي
165 [ صفحه 79 ] که بغیر - 145 -قرآن- 148 - 20 -قرآن- 138 - که بهرهي انسانی در اصل خیر است، و فضل خداوند -قرآن- 1
وَ اصبِر حَتّی » . مستحق هم میرسد و کس نتواند جلوگیر شود، و حوادث ناگوار بمقتضی اصل آفرینش نیست و تماسّی است اندك
108 روح البیان: بهتر موعظه براي ما حال پیغمبر است که بسرنوشت خداوندي تسلیم بود و صبر کرد و عاقبت پیروز شد. و « یَحکُمَ
27 صد هزاران کیمیا حق آفرید || کیمیائی همچو صبر آدم ندید چونکه قبض آید تو در وي بسط بین - در مثنوي است: -قرآن- 1
||تازه باش و چین میفکن بر جبین چشم کودك همچو خر در آخر است || چشم عاقل در حساب آخر است او در آخر چرب
میبیند علف || وین ز ق ّ ص اب آخرش بیند تلف آن علف تلخ است کاین ق ّ ص اب داد || بهر لحم ما ترازوئی نهاد صبر میبیند ز
پردهي اجتهاد || بوي چون گلنار و زلفین مراد عبد اللّه مسعود آزار پیغمبر را که از عرب مکّه میدید چنین نقل کرده است: با
پیغمبر در مسجد الحرام نماز میخواندیم. آنجا شکمبهي شتري بود با کثافات درونش، ابو جهل بحاضرین آنجا گفت: کی حاضر
است اینکه کثافات را بردارد و بر محمّد بیندازد! عقبۀ بن ابی معیط برخاست و آنگاه که پیغمبر بسجده بود بر آن حضرت انداخت،
و آنها بقدري خندیدند که روي پاي خود نمیتوانستند بمانند و بر یکدیگر تکیه میکردند، و ما جرأت نداشتیم آنرا از پشت پیغمبر
برداریم تا دخترش فاطمه آنجا رسید و آنرا برداشت و بآنها دشنام داد، و یک روز که زیاد اذیتش کردند، رو باصحابش کرد و
فرمود شما را بشارت میدهم که همین مردم در جلو چشم شما بزودي در دست شما سر بریده میشوند. و در روز بدر اینکه فرموده
آشکار شد، و اینکه آزارها و تحمّل آن خود نشانههاي بزرگواري و بلندي مقام آن حضرت بود. مثنوي در دفتر چهارم در بیان
تحمّل از هر بیادب و طریق رفق سپردن: اي مسلمان خود ادب اندر طلب || نیست الّا حمل از هر بیادب هر که را بینی شکایت
میکند || کان فلان کس راست طبع و خوي بد [ صفحه 80 ] اینکه شکایتگر یقین خویش بد است || که از آن بدخوي بدگوي
صفحه 45 از 240
آمده است زان که خوشخو آن بود کو در خمول || باشد از بدگوي و بد طبعان حمول لیک در شیخ اینکه گله ز امر خدا است||
نی پی خشم و ممارات و هواست آن شکایت نیست هست اصلاح جان || چون شکایت کردن پیغمبران طبع را کشتند اندر حمل بد
||نا حمولی گر کند از حق بود اي سلیمان در میان زاغ و باز || حلم حق شو با همه مرغان بساز بلبل بسیار گورا پر مکن || باز را
و کبک را بر هم مزن اي دو صد بلقیس حلمت را زبون || کاهد قومی انّهم لا یعلمون ما: در اینکه آیات: فقطّ همانچه در آیات
میگوئیم که اینها براي آرامش اضطراب درونی «10»« وَ اتَّبِع ما یُوحی إِلَیکَ » گفتیم، در اینکه جملهها « فَإِن کُنتَ فِی شَکٍّ » گذشته
پیغمبر [ص] است که در ابلاغ بمردم و مبارزهي با سرسختیهاي آنها فقطّ پیرو الهامات خود باش و از کس باك نداشته باش، و هم
وسیله تربیت بشر است که پس از تشخیص مصلحت که بحکم عقل و شرع ثابت شده است نگرانی و اضطراب و تردید از سخن
دیگران جایز نیست و بایستی با دل قوي و قدم ثابت از کار خود تعقیب کرد تا حکم خداوند که نتیجهي فکر و کار است نمودار
شود.میگوئیم که اینها براي آرامش اضطراب درونی پیغمبر [ص] است که در ابلاغ بمردم و مبارزهي با سرسختیهاي آنها فقطّ پیرو
الهامات خود باش و از کس باك نداشته باش، و هم وسیله تربیت بشر است که پس از تشخیص مصلحت که بحکم عقل و شرع
ثابت شده است نگرانی و اضطراب و تردید از سخن دیگران جایز نیست و بایستی با دل قوي و قدم ثابت از کار خود تعقیب کرد تا
] 91- 154 -قرآن- 59 - 151 -پاورقی- 152 - 89 -قرآن- 119 - حکم خداوند که نتیجهي فکر و کار است نمودار شود. -قرآن- 62
[ صفحه 81